یافتن پست: #دکتر

mah3a
mah3a
در عجبم از مردمانی که به جای روشن کردن شمع، به تاریکی فحش میدهند..دکتر علی شریعتی .فیت. مهاتما گاندی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 12:23
+3
ali
ali
نوزاد پسری که تازه متولد شده بود به دکتر گفت : دکتر ! شما موبایل داری ؟

دکتر گفت : دارم ولی برای چی میخوای ؟

نوزاد گفت : یه SMS بزن به خدا بگو من سالم رسیدم ! دوست دخترم رو که قول دادی میفرستی بفرست!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 23:13
+2
ali
ali
هروقت رفتین دکتر ازتون پرسید “اینجا درد میکنه؟”

بهش دروغ بگین !

چون دقیقا همونجا رو فشار میده پدسّگ !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 23:09
حمید
حمید
زنه شوهرشو میبره دکتر.. . . . . ... ... دکتر به زنه میگه: خانم، نباید هیچ استرسی به شوهرتون وارد بشه باید خوب غذا بخوره، هرچی که میخواد براش فراهم بشه و برای 1 سال هیچ بحث و دعوایی سر هیچ موضوعی حتی سر طلا و سکه و ماشین و خونه هم نباید با هم داشته باشن. تو راه برگشت مرده میپرسه: خانم دکتر چی گفت؟ زنه میگه : هیچی، گفت تو هیچ شانسی برای زنده موندن نداری
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 15:28
+4
امید
امید
اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثاراو کند .
دکتر شریعتی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 01:19
+2
mah3a
mah3a
غضنفر میره دکتر به دکتر میگه :
اقای دکتر از وقتی رفتم دستشوئی دیگه کمرم صاف نشد .
دکتر بهش میگه : عزیزم شما دکمه شلوارو به یقه بلوزت بستی !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/4 - 15:30
+2
امید
امید
اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثاراو کند .
دکتر شریعتی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 22:49
+2
امید
امید
دکتر شريعتي : «کلاس پنجم(دبیرستان) که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ،آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 22:44
+5
ronak
ronak
امروز رفتم ازمایش دادم. . .
دکتر گفت:
.
.
.
.
.
.
.
.
لایک خونت به شدت اومده پایین. . .
لایک کنید تا نمردم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 21:04
+8
parham
parham
سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعت فروشی مراجعه میکنند.

قیمت ساعت ۳۰ هزار تومان بوده و هر کدام نفری ۱۰ هزار تومن پرداخت میکنند

تا آن ساعت را خریداری کنند…

بعد از رفتن آنها ، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت ۲۵ هزار تومان بوده.

این ۵ هزار تومان را بگیر و به آنها برگردان

شاگرد ۲ هزار تومان را برای خود بر میدارد

و ۳ هزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند. (نفری هزار تومان)

حال هر کدام از آنها نفری ۹ هزار تومان پرداخت کرده اند . که ۳*۹ برابر ۲۷ میشود

این مبلغ به علاوه آن ۲ هزار تومان که پیش شاگرد است میشود ۲۹ تومان

هزار تومان باقیمانده کجاست ؟

طراح سوال : دکتر حسابی
6 دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 15:47
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ