یافتن پست: #دیدن

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

باز هـــــم خیال تو مرا "برداشــــت" کجا می‌‌برد نمیدانم! آهــــای نارفیق بازی ات که تمـــــــــام شد مرا دوباره با همین لباس بی‌ قــــــــراری دیدن دوباره ات بر سر شعر‌هـــــــــــایم بنشان

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 22:31
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم لک زده واسه یه عاشقانه ی اروم
که تو رو سفت بغل کنم
بزاری ازهمه گله کنم
از همه این غمهایی که چشم تورو دور دیدن و ازارم دادن...
گریه کنم و تو اشکامو پاک کنی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:15
+4
roya
roya




اینجا زمین است ، زمین گرد است


تویی که مرا دور زدی... فردا به خودم خواهی رسید!!!


حال و روزت دیدنیست ...



ev6968zk27mmxgoggbg0.jpg





دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:08
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزادباش
گر چه تو تنها تر از ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را


X
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:58
+6
saman
saman
در CARLO
مهربانی زبانی است که :
برای کور دیدنی ، برای کر شنیدنی ، و برای لال گفتنی است . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:56
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

تو دور می شوی و من در همین دور می مانم …


پشیمان که شدی برنگرد ، لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 10:58
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

می گریم و می خندم ؛ دیوانه چنین باید
می سوزم و می سازم ؛ پروانه چنین باید

می کوبم ومی رقصم ؛ می نالم ومی خوانم
در بزم جهان شور؛ مستانه چنین باید
من این همه شیدایی ؛ دارم زلب جامی
در دست تو ای ساقی ؛ پیمانه چنین باید
خلقم ز پی افتادند ؛ تا مست بگیرندم
در صحبت بی عقلان ؛ فرزانه چنین باید
یکسو بردم عارف ؛ یکسو کشدم عامی
بازیچه هر دستی ؛ طفلانه چنین باید
بر تربت من جانا ؛ مستی کن ودست افشان
خندیدن بر دنیا ؛ رندانه چنین باید

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 01:23
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

میان دیدن وندیدن،رفتن ونرفتن،چیدن ونچیدن و بودن ونبودن تردید نباید کرد
دیدن افق های روشن رفتن به میهمانی گنجشک ها
چیدن شکوفه ها وبهار نارنج ها
همه بهانه برای بودن است
وماندن
بدون تردید گنجشک ها فردا وفردا ها قصه ها وحرف ها برای ما دارند
پنجره را بگشا به دریا وبه خورشید بنگر دعای سبزم ارزانی نگاهت باد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 23:58
+4
AmiR
AmiR

چند ماه گذشته از رفتنت

هنوز ازت خبرری نیستو منم دارم

دیونه تر میشم

دلم برا صدات

برا دوستدارم گفتنات

برا طرز نگات

برا خندیدنات

برا عطر تنت

تنگ شده

خدایا از تو میخوامش خودت برشگردونش
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:33
+3
be to che???!!
be to che???!!


اگه پسرا نبودن....


-اگه پسرا نبودن کی مامانا رو دق میداد؟


-اگه پسرا نبودن کی خونه رومیکرد باغ وحش؟


-اگه پسرا نبودن تو دانشگاه استاد کی رو ضایع میکرد؟


-اگه پسرا نبودن دخترا به چی میخندیدند؟


-اگه پسرا نبودن دخترا کی رو سرکار میذاشتن؟


-اگه پسرا نبودند دخترا کی رو تیغ میزدند؟


-اگه پسرا نبودن کی ظرفارو می شست؟


-اگه پسرا نبودن کی اشغالا رو میذاشت دم در؟...


-وبلاخره اگه پسرا نبودند کی اینهمه با دخترا کل کل میکرد و کم میاورد و از رو نمیرفت؟؟؟؟؟؟؟قهقهه


دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 02:41
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ