یافتن پست: #راه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
راه که میروی عقب میمانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم میخواهم رد پایت را هیچ خیابانی در اغوش نکشد…تو فقط برای منی…
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 17:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش


اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .


راه آسمان باز است ،

پر بکش

او همیشه آغوشش باز است ،

نگفته تو را میخواند. ..
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 17:11
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
خـوشا آنـان کـه در بـازار گیتـی خـریـدار وفـا بـودنـد و هستـند خـوشا آنـان کـه در راه رفـاقـت رفیـق بـاوفـا بــودنـد و هستـند

بـه سلامتـیه رفیـق بـا مـرام و معـرفـت
کمیــاب هســت ولـی نـایـاب نیـسـت
دیدگاه  •   •   •  1392/07/5 - 00:14
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


فرق است میان کسی ک تورا میخواهد.... با کسی ک توراهم میخواهد


دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 19:28
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دخدره استاتوس زده : گوشمو دوتا سوراخ جدید کردم دارم از دردش میمیرم
یه پسره کامنت گذاشته : منم این درد رو کشیدم می فهمم <img src=(" title=":((" />
.
الان دارم دنبال آسون ترین راه خودکشی میگردم شما سراغ دارید عایا ؟؟ :|
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 18:39
+3
-1
nanaz
nanaz


“زيباترين نامه به خدا”



واقعا خواندنيه
اگه نخوني از ذستت رفته
حالا خود داي

شـــــكــــرت خـــــــــــــدا جـــــونـــــــم
امروز صبح كه از خواب بيدار شدي،

نگاهت مي كردم،

اميدوار بودم كه با من حرف بزني،

حتي براي چند كلمه،

نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي كه ديروز در زندگي ات افتاد،

از من تشكر كني؛

اما متوجه شدم كه خيلي مشغولي،

مشغول انتخاب لباسي كه ميخواستي بپوشي،

وقتي داشتي اين طرف و آن طرف مي دويدي تا حاضر شوي،

فكر مي كردم چند دقيقه اي وقت داري كه بايستي و به من بگويي:"سلام"،

اما تو خيلي مشغول بودي.


يك بار مجبور شدي منتظر شوي و براي مدت يك ربع ساعت، كاري

 نداشتي جز آنكه روي يك صندلي بنشيني.

بعد ديدمت كه از جا پريدي،

اما تو به طرف تلفن دويدي و در عوض به دوستت تلفن كردي تا از

آخرين شايعات با خبر شوي.

تمام روز با صبوري منتظرت بودم،

با آن همه كارهاي مختلف گمان مي كنم كه اصلاً وقت نداشتي

با من حرف بزني.

متوجه شدم قبل از نهار هي دورو برت را نگاه مي كني؛

شايد چون خجالت مي كشيدي،

سرت را به سوي من خم نكردي!!!

تو به خانه رفتي و به نظر مي رسيد كه هنوز خيلي كارها براي انجام دادن داري.


بعد از انجام دادن چند كار،

تلويزيون را روشن كردي،

نميدانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟

در آن چيزهاي زيادي نشان مي دهند و تو هر روز مدت زيادي را

جلوي آن مي گذراني.

در حالي كه درباره هيچ چيز فكر نمي كني و فقط ازبرنامه هايش
 لذت مي بري.

باز هم صبورانه انتظار ترا كشيدم و تو در حالي كه تلويزيون را نگاه مي كردي،

شام خوردي و باز هم با من صحبتي نكردي!!!

موقع خواب،

فكر مي كنم خيلي خسته بودي،

بعد از آن كه به اعضاي خانواده ات شب بخير گفتي،

نمي دانم كه چرا به من شب به خير نگفتي؛

اما اشكالي ندارد،

آخر مگر صبح به من سلام كردي؟!

هنگامي كه به خواب رفتي،

صورتت را كه خستهء تكرارِ يكنواختي هاي روزمره بود

را عاشقانه لمس كردم.

چقدر مشتاقم كه به تو بگويم:

چطور مي تواني زندگي زيباتر و مفيدتر را تجربه كني...

احتمالاً متوجه نشدي كه من هميشه در كنارت و براي كمك به تو آماده ام.

من صبورم،

بيش از آنچه تو فكرش را مي كني.

حتي دلم مي خواهد به تو ياد دهم كه چطور با ديگران صبور باشي.

من آنقدر دوستت دارم كه هر روز منتظرت هستم،

منتظر يك سر تكان دادن،

يك دعا،

يك فكر،

يا گوشه اي از قلبت كه بسوي من آيد.

خيلي سخت است كه مكالمه اي يكطرفه داشته باشي.

خوب،

من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود،

به اميد آنكه شايد فردا كمي هم به من وقت بدهي!

آيا وقت داري كه اين نامه را براي ديگر عزيزانم بفرستي؟

اگر نه،

عيبي ندارد،

من مي فهمم و سعي مي كنم راه ديگري بيابم.

من هرگز دست نخواهم كشيد...

روز خوبي داشته باشي.


 

آخرین ویرایش توسط nanaz در [1392/07/4 - 13:33]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 13:32
+7
be to che???!!
be to che???!!

يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟






يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟ (طنز)






۸ صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: يكم وول ميخوره يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون كفش هاي مارك دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب اومده زحمت در آوردنشم نكشيده….

۱۰ صبح: مامان در و باز ميكنه ميبينه پسرش خوابه(الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش كاراي پايان نامه اش رو ميديده گناه داره صداش نكنم يكم ديگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

۱۱ صبح: از جا ميپره سمت دستشويي………….(اگه نه كه باز خوابه)


۱۲ صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه ۹۹ تا ميس كال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا - رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوكت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!
ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!

۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابك جان بيدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف مي كنيا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهاي شمشيريت بره ….بابك جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميكشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو ديگه پرتش ميكنه

۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار (چه لوس...اييييييييييي23)

۳ ظهر: مامااااان جورابام كو؟ (پسرا هميشه شلختن051435)

۴عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟

۵ عصر: اولين اتو…(مسافركشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه رو انجام ميدن)

۶ عصر: به دستور مامان ميره دنبال آبجي كوچيكه كلاس زبان البته اين كار هم فقط از روي علاقه به خواهر انجام ميده نه براي ديد زني چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده كه كسي از قلم نيوفته البته اين كار هم براي نظارت وحس انسان دوستي انجام ميده و فقط كافيه يك پسر ۱۰ ساله بياد بيرون از كلاس خواهر پشت كنكوريشو خفه ميكنه كه ..آره كلاس مختلطه تو هم اين همه كلاس حتما بايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..(داداش آخه اون كه خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از اين خواهر ها كه درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر جون بيچاره كمك و امداد&hellip;)

۷ عصر: ليدا خانم شما تشنه تون نيست آبجي؟ تو چي؟ با يه آب زرشك چطورين؟
(زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شديد كه ليدا جان نيازمند به دستمال كاغذي بابك آقا هم كه نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميكنه ….)با يه عالمه شرمندگي ليدا كه خشكش زده ترجيح ميده با مانتوش پاك كنه …



۸ غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود….!!!

۹ شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس با آژانس خواهرو پيچوند…..

۱۰شب: يه مهموني كوچيك طرفاي كامرانيه حيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…

۲شب:مادر كجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پايان نامه ات زحمت ميكشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت كنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هر شب تحقيق!!!)





دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:45
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
.زندگی کتابی زیبا و پرحادثه است.. هیچگاه بخاطر یک برگش کل کتاب را پاره نکن...
درراه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:41
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اینـــــ روزها انقدر شکستهــ امـــ

کهــــ دلمــــ دستـــــ بهـــ عصا راهـــ میرود....
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 19:55
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین…

فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها…

هرگز تبرئه ای نیست…

آنکه را که چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …

.

.

.

برای خیانت ، هزار راه هست

اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !

.

.

.

ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم …

من ، تو و رقیبم

من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت …

.

.

.

بی وفایی کن وفایت می کنند

با وفا باشی خیانت می کنند

مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست

مهربان باشی رهایت می کنند
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 19:21
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ