یافتن پست: #راه

سحر
سحر
دلم تنگ شده برای آن پسر ساده ای که پشت گوسفندان راه می افتد و به دخترِ لپ گل گلیه روستا دل میدهد نه شماره...
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 18:34
+15
HADI
HADI
تفاوت دخترا با پسرا
تلفن زنگ می خورد :


گفتگوی دو دختر پای تلفن:
سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگلم... بوس بوس



گفتگوی دو پسر پای تلفن:
بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر



بعد از قطع کردن تلفن :


دخترها:
واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد


پسرها:
بابا عجب بچه باحالیه این حمید خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه!!!!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 18:30
+8
peyman
peyman
اینــــجا تا پیراهنت راســـیاه نبینند

باور نمـــی کنند چیزی از دســــت داده باشـی ...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 17:48
+2
peyman
peyman
هیچ کس همراه نیست.تنهای اول!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 17:43
+3
sepideh
sepideh
چی میشد زنگ میزدی 118 میگفتی شماره اون پسره رو که تو
ماشین دیدمش می خوام ؟!بعد صدای کیبرد زنه از پشت تلفن میومد ...
بعد می گفت : لطفا یاداشت فرمایید : 091....
بعد آخرشم میگفت : با تشکر ، راهنمای 198 ، انشا الله مخشو بزنی...!!
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 15:47
+8
shadmehr
shadmehr
آسمان وقف نگاهت گل من / مانده ام چشم براهت گل من / هرکجا هستی و باشی گویم / که خدا پشت و پناهت گل من
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 14:19
+3
ALI SHABAN
ALI SHABAN
کریشنامورتی: زمانی که انسان به دنبال شخصی راه بیفتد، از دنبال کردن حقیقت دست برداشته است.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 02:34
+15
reza
reza
بی تو من از نسل بارانم ، چون ابر بهارانم گریانم
بی تو من با چشم گریان ، سیل غم برد آشیانم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

توآن باران تند بیقراری که راهی غیر باریدن نداری

نمی ماند نشانی از بدی ها اگر بر تک تک دلها بباری

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مثل باران چشمهایت دیدنی است ٬ شهر خاموش نگاهت دیدنی است

زندگانی معنی لبخند توست ٬ خنده هایت بی نهایت دیدنی است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در روز بارانی ، چتر نشانه فداکاری است ……
پس چتری باش برای آنکه دوستش داری ، در روزهای بارانی اش
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 01:50
+6
d.m
d.m
گاهی که دلم
به اندازهء تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است


مـــ-ن هنــوز تو را دارم
آخرین ویرایش توسط asemanabi در [1391/01/17 - 01:52]
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 01:50
+4
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
شخصی را به جهنم می بردند، در راه جهنم صورتش را برمیگرداند و به عقب خیره می شد...
ناگهان! خداوند فرمود: صبر کنید، او را به بهشت ببرید...!
فرشتگان با تعجب دلیل این کار را پرسیدند؟!
خداوند به آنها فرمود: او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه کرد و در دلش امید به بخشش من داشت و من نیز او را بخشیدم...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 01:36
+14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ