ما یه بار بین راه نگه داشته بودیم غذا بخوریم، یه خانواده دیگه هم اونور نشسته بودن… یه بچه داشتن به زور اگه سه سالش بود، بعد باباهه راه افتاده بود دنبال این هی صداش میزد : آقا سید محمد صادق بیا … ما با این کهولت سن به زور اگه “هوی” صدامون کنن …\
عــشـــق اگر عشــق باشد ! هم خنده هایت را دوست دارد ، هم گریه هایتـــ را ... هم لحظه های شادابی ات را می پسندد ، هم روزهای بی حوصلگی اتـــ را ... هم دقایق پر از ازدحامت را همراهی میکند ، هم دقایق تنهایی اتـــ را ... عــشـــق اگر عشــق باشد ! هم زیبایی هایت را دوست دارد ، هم اخم هایت در روزهای تلخی ... عــشـــق اگر عشــق باشد ! با یک اتفاق تو را تعویــــض نمیکند ، همراهی ات میکند تا بهبود یابی ... عــشـــق اگر عشــق باشد ! هر ثانیه دستانش در دستان توستــ ، در سختی و آسانی ... تـــــا ابـــــــد ... !
اینا هرچی پیرتر میشن خوشگلتر میشن
1393/02/13 - 21:51عشق منه
1393/02/13 - 21:58justمهستی
1393/02/13 - 22:16دشمن راه دورم درد دلم زیاده ..........جاده به جز جدایی هیچی بهم نداده