یافتن پست: #رو

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هیچ دوست نداشتم یه روزی برسه که شارژرم واسه من جا تعیین کنه. :-|
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 21:15
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عرضم به حضورتون که با دوستم رفته بودیم مغازه ی لوازم خانگی بعد این رفیق ما با اعتماد به سقف برگشت به فروشنده گفت ببخشید این قابلمه کودن ها چنده!!!!!!دقت کن کودن!!!!!!!! =-O
فروشنده که رفت زیر پیشخون منم که زدم بیرون از آمار بازمانده های حادثه خبر ندارم
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 21:13
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حمام رفتن 80% ما:27 دقیقه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
2دقیقه=شستشو

25دقیقه=تفکر عمیق زیر دوش درمورد چگونگی پیدایش جهان هستی و در هم آمیختگی میکرو ذرات و نحوه از بین رفتن سیاه چاله ها
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 21:11
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از کارایی که من میکنم و هنوز خانواده تو حکمت این کار
موندن ، اینه که
.
.
.
.
.
آهـنـگ عـلـی بـابـا و داریـوش و امثال گریه آورترین آهنگا رو
گوش میکنم ، ولی رمان خنده داااار! و جـــوک میخونم!
و از خنده پخش زمین میشم!

خانواده بعد از شنیدن آهنگا:|
خانواده بعد از دیدن خنده های من-_-
مـن d×_=b
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 21:09
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توجه کردین تو همه ی قسمتای کیمیا ، کیمیا و مامانش حداقل سه بار با هم روبوسی می کنن؟؟؟؟حتی اگه نیم ساعت پیش همو دیده باشن؟؟؟؟؟
من که یه بار تقریبا سه ماه از خونه دور بودم وقتی برگشتم همه گفتن اه باز این تن لش برگشت !!!!
9 دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 21:05
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﮐﺎﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﻣﻮ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺑﺮﺍ ﻓﺮﺩﺍ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
ﺑﻠﻨﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ

ﺍﻧﻘﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﺍﻻﻥ ^_^
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 20:51
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قبلنا میزدی رو شونه یه مرد ، ازش خاک بلند می شد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
الان پنکک بلند میشه !
اونوقت میگن دخترا دنبال پولن نه مردونگی ! زرشک ..
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 20:49
+1
مرتضی
مرتضی

کارت دعوت عروسی خلاقانه به شکل روزنامه با حضور افتخاری آقای [!]
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 19:48
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی از ی مرد تقلب میگرن باید سرش رو بالا بگیره بگه:
.
.
.
.
.
.
.
.
اقا غلط کردیم
.
.
.
و این یک هشدار نیست.
دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 16:45
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روش تربیتی مادرم به این شکل بود که مثلأ داشتم آشغال میریختم تو اتاق میگفت :داری آشغال میریزی؟ میگفتم: نریزم؟ میگفت: میخوای بریزی بریز ولی بعدش جرت میدم
2 دیدگاه  •   •   •  1394/10/30 - 16:44
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ