ﺗﺎﺭﺯﺍﻥ ﻟﺨﺖ ﺑﻮﺩ
ﺳﯿﻨﺪﺭﻻ ۱۲ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ،
ﭘﯿﻨﻮﮐﯿﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻔﺖ،
ﺑﺘﻤﻦ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺎﻻﯼ۲۰۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺳﻔﯿﺪﺑﺮﻓﯽ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻫﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﻭ ﭘﺎﭘﺎﯼ ﭘﯿﭗ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺗﺘﻮ ﺩﺍﺷﺖ ...
ﭘﺲ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﺎﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻟﮕﻮﻫﺎﻣﻮﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ !
نبینم چشم هایت را اسیر درد ها
ای یار غمت را روی دوش خسته ام
ای نازنین بگذار بیا ای نازنین... اکنون...داغ دریا را به دل دارم
بدون یاد تو بیزارم از هر کوچه بازارم... کجایی آسمانم؟؟؟؟؟؟؟
بال های سبزمان گم شد... میان کوچه هایی که پر است از سنگ از دیوار......
بیا خورشید... کم کن فصل های سرد و ساکت را بیا اندوه شب را از نگاه خسته ام بردار
پرسیدم چطور بهتر زندگی کنم؟ با کمی مکث جواب داد:
گذشتهات را بدون هیچ تأسفی بپذیر با اعتماد زمان حالت را بگذران
و بدون ترس برای آینده آماده شو ایمان را نگهدار و ترس را به گوشهای بیانداز
شکهایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی