یافتن پست: #زن

*elnaz* *
*elnaz* *

ما تماشاچـــیانی هستیم...


که پشــــت درهای بســـته مانده ایم!


دیــــر آمدیم!


خیــــلی دیــــر...


پس به ناچـــارحــــدس می زنیم...


شــــرط می بندیـــــــم...


شــــک می کنیم...


و آن سـوتر...


در صحنه...


بــازی


به گونه ای دیگر در جـــــریان است!..

 

 

"حسین پناهی"
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 20:19
+5
*elnaz* *
*elnaz* *

آدمهای امروز...


به خودش زحمت نمیدهد یك نفر را كشف كند ،


زیبایی هایش را بیرون بکشد ،


تلخی هایش را صبر كند ...


آدمهای امروز،


دوستی های  كنسروی می خواهند !


یك كنسرو كه درش را بـاز كنند ؛


بعد ...


یک نفر،


شیرین و مهربان،


از تویش بپرد بیرون !


و هی لبخند بزندو بگوید :


" حق بـا توست " ...

دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 20:17
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
ای خدایی ک به من نزدیکی.......
خبر از دلهر ه هایم داری...
خبر از چک چک ارام صدایم داری؟
ای خدایی ک پر از احساسی
چینی روح مرا بند بزن
تو ک در عرش بلند
تکیه بر تخت حکومت داری
تو ک دنیا همه از پشت نگاهت پیداست
تو ک ذوق و هنرت را ب سرم می باری
و مرا با همه ی رنجش جان می خواهی
چینی روح مرا بند بزن
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 19:56
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گـفـتـی: "بــازی" بــُرد و بـاخــت دارد...
ولـــی...زبـانــم بـنـد آمــد بـگـویـم:
کـه مــن "بـازی" نـکـردم؛
مــن بـا تــو "زنـدگـی" کـردم!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 18:02
+5
farhad
farhad
طرف مامان بابای زنش میمیرن . . .
میخواسته دلداریش بده شب میره پیشش دستشو میندازه دور گردن زنش و میگه :
.
.
.
.
.
بی پدر و مادر من کیه ؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 14:01
+4
farhad
farhad
خرما کیلویی 6 تومن، شیر بطری 3 هزارتومن؛
دیگه نمیشه مثه پیغمبر ساده زندگی کرد !!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/14 - 03:25
+3
farhad
farhad
پسر زنگ زد به دوست دخترش گفت دیگه تموم شد...!!!!
دختر:به همین زودی؟؟؟میدونستم اینقدر پستی واسه همین با 3 تا از دوستات بودم . . .!!
پسر!!ولی من امتخاناتمو گفتم. . . . :(
دختر:ببخش گه خوردم. . !!
پسر:........!!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/13 - 17:34
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب ساعت 4 صبح میبینم از تو گوشیم صدا میاد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فکر کردم بازم pou داره کارای خاکبرسری میکنه...
رفتم بزنم که بکشمش دیدم زبون بسته داره سحری میخوره!!!
الان عذاب وجدان گرفتم...
دیدگاه  •   •   •  1393/04/13 - 17:30
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضیا انگار خـــــــدا تو صداشون کدئین تزریق کرده

با آدم که حرف میزنن دردت تسکین پیدا میکنه
.
.
.
حالا هرکی درد داره
خیلـــــــی منظم تو صف وایسه باش حرف بزنم\
دیدگاه  •   •   •  1393/04/13 - 17:14
+2
xroyal54
xroyal54
بقیة الله

صدای زمزمه های حضور را در میان بغض های هر شبم می شنوم.


 ولی تمام جعه های خوب من تهی زآمدنت.


 غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت و نم نم سپید اشک روی گونه ام روان، آمد و برفت تو باز هم نیامدی .


 خسته ام!


 ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار وخسته از ستم ،از گناه های شیعیان و باز هم…


بیا و با دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا و باز هم بپاش رنگ عشق، رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است…بهر سالهای باتو


  بودن ونبودنت، از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و… .


 امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان به انتظار و انتظار  و انتظار


شرمنده ایم. می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .


می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم .


به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .


اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .


اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .


اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .


ای یوسف زهرا !


سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .


نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار


از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .


یا صاحب الزمان !


چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداریم .


در دوران پر درد هجران ، اشك می ریزیم و می گوییم :


تا به كی حیران و سرگردان تو باشیم. تا به كی رخ نادیده ترا وصف كنیم .


با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا كنیم .


سخت است بر ما ، كه از دوری تو ، روز و شب اشك بریزیم .


سخت است بر ما ، كه دوستان ، یاد تو را كوچك شمارند .


یا بقّیةالله !


خسته ایم و افسرده، نالانیم و پژمرده، گریه امانمان را بریده است . غم دوری ، دیوانه مان كرده است .


اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :


كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .


تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم


كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟


تا من او را در گریه یاری دهم


مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .


ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .


درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است.


كی می شود شب و روز تو را ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟


شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .


كی می شود تو را ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟


و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .


كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟


و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای .


كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟


و اگر آن روز فرا رسد و و ما شاهد آن باشیم، شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :


الحمدلله رب العالمین .

4 دیدگاه  •   •   •  1393/04/12 - 02:51
+9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ