یافتن پست: #زن

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نحوه شمارش پسرا تو سالن بدنسازی زیره وزنه :

عك ، عو ، عه ، عار ............عیزده ، عارده
17 دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 17:16
+7
محمد
محمد
یــکــی از لــذتــایــی کــه نــبــود ...
بـــرم خــواســتــگــاریـــش ... بــعـــد از بــحــث و ایــن حــرفــا ....
صــداش بــزنــن بـــگــن حــنــان ... چــایـــی دخــتـــرم ....
مـــنـــم هــمــیــنــطــور قــلــبــم تـــنــد تــنــد بــزنــه ....
بــرســه بــا ســیــنــی چــایــی .... مــن ســرم پــایــیــن بــاشــه هـمـیـنطوری......
از جــلــوم رد بــشــه کــه چــایــی رو بــه پــدر مــادرم تــعـارف کــنـه
تــو زاویــه دیــد مــن فــقــط جــورابــای ســفــیــدشــه ....
بــعــد یــه دفــه جــورابــا جــلــوی مــن ایــسـتـادن ....
بــا صــدای بــفــرمــایــیــنــش ســرمـو آروم آروم بــلــنــد کــنــم ...
نــیــگــاش کــنــم ...
بـــازمــــ نــــیـــگــاش کــنــم ....
بــــازم بـــیــشــتـــر نــیــگــاش کــنــم .....
بــگــه بــفــرمــایــیــن .... مــنــم دســتــ بــبــرم تـــو ســیــنــیـــو بــر دارم
اونــم بــا یــه لــبــخــنــد کــوشــولــو رد شــه ...
بــعــد بــبــیــنــم هــمــه دارن هــر هــر مــیــخــنــدن ....
یــه نــیــگــاهـی بــه خــودم بــنـدازم ....
( خــدایــا چــی شــده ... سـاعــتــ ( چـک ) زیــپ شـلـوار ( چـک )
پـیـراهـن ( چـک ) دمـاغ ( چـک ) جـوراب ( چـک ) )
یــه دفــه چــشــمم بــیــوفــتــه بــه چــایــی تــو دســتـــم کــه
ای وای .....
ســوتــی رو دادم رفـــتــــ ....
جــای چــایـــی قــنــدونــو گــذاشــتــم تــو زیــر اسـتـکـان و بـرداشـتــم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 17:16
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
طرف اومده با عصبانیت می گه این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمیشه

بیا تو باهاش حرف بزن …

نفهمیدم داره به من فحش میده یا به یارو .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 17:10
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تفاوت نگاه مرد و زن به رنگ :)))

عین حقیقت

دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 16:39
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



امروز زنگ زدم خونه با مامانم کار داشتم،بابام حس شوخ طبعی گُل کرده

صدای زن در میاره. منم فکر کردم داداشمـــــــه !!!

بهش میگم:

حوصله شوخی ندارم الاغ، صدات مثل میمونه، نازکشم میکنی، گوشیُ بده مامان !!!

داداشم اس داده: شب نیا خونه بابا عصبانیه !!!

به نظرتون ناراحت شد ؟؟؟

:(




دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 15:24
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻣﺎ دخترا ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺟﺬﺍﺑﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ...

ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺬﺍﺏ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ

دخترا ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻠﯿﺢ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ ﻓﻘﻂ !!!
2 دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 15:23
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



شب یَلدا یا شب چلّه یکی از جشن‌های کهن ایرانی است.[۱] در این جشن،طی شدن بلندترین شب سال در نیم‌کرهٔ شمالی گرامی داشته می‌شود. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن می‌گیرند. این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیش‌تر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود.
واژهٔ «یلدا» ریشهٔ سریانی دارد و به‌معنای «ولادت» و «تولد» است. منظور از تولد، ولادت خورشید (مهر/میترا) است. رومیان آن را ناتالیس آنایکتوس یعنی روز تولد مهر شکست‌ناپذیر می‌نامند.[۲]ابوریحان بیرونی از این جشن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانسته‌است.[۳]
چلّه ، دو موقعیت گاه‌شمارانه در طول یک سال خورشیدی با کارکردهای فرهنگ عامه، یکی در آغاز تابستان (تیرماه) و دیگری در آغاز زمستان (دی ماه)، هریک متشکل از دو بخش بزرگ (چهل روز) و کوچک (بیست روز). واژه چلّه برگرفته از چهل (معین، ذیل واژه) و مخفف «چهله» و صرفآ نشان‌دهنده گذشت یک دوره زمانی معین (و نه الزامآ چهل روزه) است.[۴]
پیشینه
چله و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی - هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند.[۵] بدین‌سان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده می‌کند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است.[۶] در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، ص ۲۵۵، از روز اول دی ماه، با عنوان «خور» نیز یاد شده‌است و در قانون مسعودی نسخه موزه بریتانیا در لندن، «خُره روز» ثبت شده، اگرچه در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شده است.[۷] در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است:[۸]
یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب‌هاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل می‌کند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک می‌باشد و بعضی گفته‌اند شب یلدا یازدهم جدی است.
تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد.[۹] در آیین‌های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‌ها و فراورده‌های خوردنی فصل و خوراک‌های گوناگون، خوراک مقدس مانند «می‌زد» نیز نهاده می‌شد.
ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوه‌های البرز به انتظار باززاییده شدن خورشید می‌نشستند. برخی در مهرابه‌ها (نیایشگاه‌های پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول می‌شدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شب‌هنگام دعایی به نام «نی ید» را می‌خوانند که دعای شکرانه نعمت بوده‌است. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ می‌خواندند و به استراحت می‌پرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز می‌نامیدند).خورروز در ایران باستان روز برابری انسان‌ها بود در این روز همگان از جمله پادشاه لباس ساده می‌پوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری نداشت و کارها داوطلبانه انجام می‌گرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ایرانیان نیز می‌دانستند و در جبهه‌ها رعایت می‌کردند و خونریزی به طور موقت متوقف می‌شد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده است. در این روز بیشتر از این رو دست از کار می‌کشیدند که نمی‌خواستند احیاناً مرتکب بدی شوند که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می‌شمرد. ایرانیان به سرو به چشم مظهر قدرت در برابر تاریکی و سرما می‌نگریستند و در خورروز در برابر آن می‌ایستادند و عهد می‌کردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.


دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 14:17
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ابر را
در برابر چشم‌های ابر
باد را
در برابر چشم‌های باد
باران را
در برابر چشم‌های باران
خاک را
دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشم‌ها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشم‌هایی که دزدها را دیده بود.

زنده یاد ماموستا شیرکو بی کس
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 13:51
+2
محمد
محمد
نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 11:55
+7
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
آخـــر پــایـــیز شــد ...
همــه دم میــــزنند از شمـــــردن جـــــوجه ها ...!
امــا بشــمار ...
تعــــداد دل هــایی کــه بــه دســـت آوردی ..
بشـــمار تعـــداد لبخــــندهایی که روی لــب دوســـتانت آوردی ...
بشـــمار تعـــداد اشکـــ هایی کــه از ســـر شـــوق و غــم ریخــتی ...
فصــــل زردی بود ...>> تــــو چـــقدر ســـبز بودی ؟ ..

جــــوجــه ها را بعـــدا با هــم می شــــماریم ♥
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 11:08
+10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ