یافتن پست: #زن

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

برایت باران میشوم و بی امان میبارم!

تو فقط لذت ببر،روی سنگفرش احساسم قدم بزن!

سیگاری آتش کن،بسوزان تمام بودنم را..

سردت که شد برایت پالتویی میشوم از جنس عشق،

گرمِ گرم میشوی.تو فقط لذت ببر،میبارم،میسوزم..تو بخند!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 19:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺗﻮﺧﺎﺭﺝ ﺣﺘﻲ ﮔﺪﺍﻫﺎﺷﻮﻧﻢ ﺧﺎﺭﺟﻲ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻦ
ﻣﺎ ﮐﺠﺎﻳﻴﻢ ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﮐﺠﺎ
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 19:10
+3
محمد
محمد

من یک نیم مَردم؛با تمام دلواپسی های مردانه،
از وقتی که فهمیدم باید مرد باشم؛دیدم ابتدا بایستی یک حوّا داشته باشم؛
یکی که بتواند روی عرض شانه هایم،طول زندگی اش را طی کند،
یکی که بتوانم روی نازکانه ی شانه هایش،سر سایم و دمی بیاسایم؛
حوّای من..
نه می دانم کجاست؛نه می دانم کیست،فقط..
هرکجا می تواند باشد؛هر کسی می تواند باشد؛
از جنس ترنّمی تازه؛از جنس یک بانو
من...
یا حوّایم از آسمان آمده،تازه از راه می رسد و می بیندم،
یا مدّتی بی من؛روی این زمین زیسته و می یابمش،
یکیست..
یعنی باید که یکی باشد؛این رسم دلدادگیست و..
نه من؛نه هیچکس نمی تواند تغییر دهد این رسم خوش را،
من حوّایم؛یکی بایستی باشد که روحم را تکان بدهد تا جانم را برایش داده باشم
عقیده ام..
زیستنی ست با عشق،
فقط...
اینجا حرّاجی نیست!
خوب می دانم کی هم قدّ احساس من است؛
نه من برای رسیدن به کسی قدبلندی می کنم
نه کسی که می خواهد زیستنم را دلیل باشد
و در پایان عقیده ام این که:
زندگی چیزی نیست که مردم این شهر دائم تکرارش می کنند..
هر که هستی؛هر جا هستی
بیا..
بیا که اگر حفّاری های مردانه ام؛به آب احساس تو نرسد..
همین جان هم دیگر شهر متروکه ی دلم را ترک خواهد کرد!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:52
+4
محمد
محمد

كنج اتاق نشسته ام...مى بارد...دلش را ميگويم...
داد مى كشد...خيلى پراست...دلش راميگويم...
ديشب كه بااوحرف ميزدم به اين رسيدم كه صدايم را نمى شنود...
امشب به اين نتيجه رسيدم كه صدايم راشنيد...
زارميزند...مثل ديشب من...اشك ميريزم مثل امشبش...
صدايم راشنيد...دلش ابرى بود...سياه وتيره...خدايم راميگويم...
تااو رادارم همه راپس ميزنم...تااوهست بى منت,به تو نيازى ندارم بامنت...
او همه كس من هست.....خدايم راميگويم...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:46
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آخرش نفهمیدم مترادف کلمه مدیون دقیقا چیه ؟
مشغولزومبه ؛ مشغلزمه ؛ مشقولظمبه ؛ مشغلضمه ؛ مشقول ظمه ؛
مشقور زمده ؛ مش غول زبده ؛ مشغول زنده ؛ مش غول زنده …
اگه راستشو بدونی و نگی مش غول ضمبه ای:D
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

اینایی که با موبایل بهشون زنگ میزنی و یهو قطع میشه وسطش،
بعد دوباره زنگ میزنی میبینی اشغاله، میفهمی اون داره تو رو میگیره،
بعد یه کم صبر میکنی اون زنگ بزنه هیچ خبری نمیشه،
میفهمی اون زنگ زده دیده اشغاله فهمیده تو داری زنگ میزنی،
صبر کرده تو زنگ بزنی،
بعد تو دوباره زنگ میزنی میبینی اشغاله،
میفهمی صبرش تموم شده و تصمیم گرفته خودش زنگ بزنه،
دوباره صبر میکنی و همین طوری این داستان ادامه داره،
خو لامصب میبینی که من زنگ زدم از اول :|
قطع شد صبر کن خودم میگیرم چرا رو اعصاب خودت و خودم رژه میری؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:37
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




با همین بازی ها شروع شد زندگی

با همین صندلی ها

که هرگز به تعداد ما نبود

و ما

با هر سوت ِ داور

تنهاتر شدیم


دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:34
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در زندگی
زخم هایی هست
که با یه چسب زخم ساده خوب میشه
.
.
.
بعضیاشونم اصلا هیچ اقدامی لازم ندارن ؛ الکی بحثو عاشقانه نکنید !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:10
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مرسی بچه های با غیرت ایران
با همه نا داوری ها با تلاشتون به حقتون رسیدید
ممنون شیر مرد های ایران
ممنون فرزندان با غیرت ایران و خلیج همیشگی فارس
ممنون ایرانی ...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 17:59
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
لذتی که در خوابیدن سرِ کلاسِ درسِ سه واحدیِ سختِ استادِ سیریش هست
تو خوابیدن لای پر قو در کنار سواحل آنتالیا نیست
حالا لذت قبولی با تقلب توی همون درس بماند
اصلا کلمات در توصیفش عاجزند....!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 17:48
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ