سردرگم و مضطرب و ناامید رسیدم به یه کوه و صخره ای بلند و فریاد زدم :آیا امیدی هست؟ جوابی آمد :داد نزن روانی؛ بله :مدرسان شریف؛ تلفن :بیست و نه دوتا شیش
یه وقهایی کسی رو پیدا نمی کنی ... یه وقتایی هست که چشمات داد میزنه تنهایی رو ... اما هیچکس نمیفهمه یه وقتایی هست که بغض بدجور گلوتو فشار میده اما جرأت شکستن نداره یه وقت هایی دلت میخواد کسی کنارت باشه اما هیچکس به غیر از تنهایی نیست دم تنهایی گرم که هیچ وقت تنهام نذاشت..