Neda-Banoo
روزی شیخ زن همسایه بدید و او را خوش آمد و بدو گفت شبی در خلوت ب خانه ی ما بیا تا ببینم تو شیرینتری یا زن خودم زن ک زیرک بود گفت برو از شوهرم بپرس ک هردو را چشیده و شیخ ریست شد