اگر راهب صومعه اش را فراموش کند
اگر خدا بندگانش را فراموش کند
و اگر عشق مرا فراموش کند
من تو را هرگز فراموش نخواهم کرد
خانه های قدیمی را دوست دارم ..چایی همیشه دم است
روی سماور توی قوری
در خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد...
غذاها ساده و خانگی است
بویش نیازی به هود ندارد
عطرش تا هفت خانه می رود
کسی نان خشکه ندارد
نان برکت سفره است
مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
سلام ها اینقدر معنا ندارد
سلام گرگی وجود ندارد
افسردگی بیماری نایابی است ...
خانه های قدیمی را دوست دارم
ولی اون خیلی راحت فراموش کرد ..
1393/04/7 - 22:12نه دریایی گم کرد ساحلشو نه راهبی ازیادبرد صومعه اش رو ونه خدایی فراموش کرد بنده گناهکارشو و نه عشقی باشه که از یاد ببره منه تنهارو همه چی بود ولی اون نبـــــــــــود قصه ما از اولش یکی بود اون یکی بود ولی بایکی دیگه ما این وسط شدیم کلاغ سیاهه قصه که اخرش اونا رسیدن به هم ولی ما هنوز هم نرسیدیم ........
تا الان طول کشید ولی تونستم رو دیوار اتاقم بکشمش ......تصویر قشنگیه
1393/04/8 - 01:22خسته نباشی دوست هنرمند من
1393/04/8 - 12:11