یافتن پست: #زیاد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




اگر دریا ساحلش را فراموش کند
اگر راهب صومعه اش را فراموش کند
اگر خدا بندگانش را فراموش کند
و اگر عشق مرا فراموش کند
من تو را هرگز فراموش نخواهم کرد

3 دیدگاه  •   •   •  1393/04/7 - 21:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بسلامتی سربازی که لب مرز تو برجک داشت به عکس عشقش نگاه میکرد
یهو دید عععع عشقش!با عشق جدیدش ! میخوان قاچاقی از مرز رد شن
اموون نداد! زد جفتشونو جنازه کرد!!!
والاااااااا
سربازیه!! شوخی که نیست.کم و زیاد کنی اضاف میخوری:))
دیدگاه  •   •   •  1393/04/3 - 20:53
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﺎﺭﻭ ﻣﯿـــﺮﻩ ﺩﺳﺸﻮﯾﯽ ﺑَــــــــــﺮﻕ ﻣﯿﺮﻩ، ﺟـــﯿﻎ ﻣﯿﮑﺸﻪ،
ﺯﻧﺶ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﮑﺸﯽ ﺑﺮﻕ ﺭﻓﺘﻪ دیگه!
ﻣﯿﮕﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺯﻭﺭ ﺯﺩﻡ ﮐـــﻮﺭ ﺷﺪﻡ!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/3 - 19:50
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سراغ من اگر می ایید
.
.
.
.
بیایید
.
.
.
.
ولی تورو خدا شام نمونید خرج زیاده بالا غیرتن :)))
دیدگاه  •   •   •  1393/04/3 - 19:26
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قدیماااااااااااا
شما یادتون نمیاد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مثه اینکه زیادی رفتم قدیم تر خودم هم یادم نیومد:|
بیخیـــــــــــال
دیدگاه  •   •   •  1393/03/29 - 22:56
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



به نظر شما ما چطوری بازی کردیم؟؟؟ نظر کارشناس ها رو چطوری ارزیابی میکنی؟؟؟

میتونستیم ببریم؟؟؟

اونا بهتر بودن؟؟؟؟

فقط در حد تساوی بودیم؟؟؟

اونا مالی نبودن؟؟؟
3 دیدگاه  •   •   •  1393/03/28 - 18:17
+5
alireza
alireza
سلام بعد از چند وقت اومدم تو سایت تا تولدتون مبارک/ 120 ساله بشی در کنار هر کسی که دوسش داری/
3 دیدگاه  •   •   •  1393/03/27 - 19:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خوبیه برزیل اینه که جزئی از خاک آبودانه، تیم ملی اونجا زیاد غریبی نمیکنه
دیدگاه  •   •   •  1393/03/25 - 20:10
+5
محمد
محمد

خانه های قدیمی را دوست دارم ..چایی همیشه دم است



روی سماور توی قوری



در خانه همیشه باز است



مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد...



غذاها ساده و خانگی است



بویش نیازی به هود ندارد



عطرش تا هفت خانه می رود



کسی نان خشکه ندارد



نان برکت سفره است



مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند



دلخوری ها مشاوره نمی خواهد



دوستی ها حساب و کتاب ندارد



سلام ها اینقدر معنا ندارد



سلام گرگی وجود ندارد



افسردگی بیماری نایابی است ...



خانه های قدیمی را دوست دارم


دیدگاه  •   •   •  1393/03/22 - 00:08
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه بودم شبها تو رختخوابم با خدا حرف میزدم بعد چشامو می بستم و میگفتم حالا تو حرف بزن !!!
نه واقعا انتظار زیادی بود که دو کلمه حرف میزدی با یه بچه تنها ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 22:28
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ