یافتن پست: #سخت

aB'Bas S
aB'Bas S
آدم رو یاد ایشی زاکی مدافع سرسخت تیم امید می ندازه !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 20:33
+5
gha3m
gha3m
ميگم اين چنده؟
ميگه چار!
ميگم بنويسش!
مينويسه چهار!
ميگم بخونش!
ميخونه چاهار!
عجب زبون سختيه فارسى!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 00:03
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
داداکوچولوم دوان دوان اومده تو اتاقم ميگه آجي ديشب تو جام جيش نکردم حالا واسم آمبولانس ميخري؟پ ن پ واسه اينکه تو خرج انداختي منو واست ي تنبيه سخت درنظر ميگيرم!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/4 - 02:32
+1
عسل ایرانی
عسل ایرانی
شده يه چيزي تو دلت سنگيني كنه....؟؟؟ خيلي سخته ادم كسي رو نداشته باشه... دلش لك بزنه كه با يكي درد دل كنه ولي هيچكي نباشه... نتونه به هيچكي اعتماد كنه هر چي سبك سنگين كنه تا دردش رو به يكي بگه ... نتونه اخرش برسه به يه بن بست ... ... تك وتنها با يه دلي كه هي وسوسش مي كنه اونو خالي كنه ... اما راهي رو نمي بينه سرش روكه بالا مي كنه اسمون رو مي بينه به اون هم نمي تونه بگه... اخه خيري از اسمون هم نديده مگه چند بار اشك هاي شبونش رو پاك كرده...؟
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/4 - 02:25
+7
aB'Bas S
aB'Bas S
چه سخت است یکرنگ ماندن در دنیایی که مردمش برای « پررنگ شدن » حاضرند هزار رنگ باشند...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/3 - 11:01
aB'Bas S
aB'Bas S
دستکاری نکردن جوش های صورت به سختی دست نزدن به جسیکا آلبا برهنه است !!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/2 - 19:13
+5
aB'Bas S
aB'Bas S
اینجا زمین است ، ساعت به وقت انسانیت خواب است ، دل عجب موجود سخت جانی است ! هزار بار تنگ میشود ، میشکند ، میسوزد ، میمیرد ! و باز هم میتپد .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:56
+3
ronak
ronak
مطمئن باش و برو، ضربه ات کاری بود، دل من سخت شکست... تو برو. برو تا راحت تر تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:36
+2
ronak
ronak
لرزش دستام سوزش چشمام سوی نگاهم شرم نگاهم حکایت درد دله وقتی دلتنگ میشه همه را عاصی میکنه وقتی میگیره این دل اروم صدای فریادش به سنگینی یه سکوته وقتی این دلم طوفانی میشه چشامو.موجاش غرق میکنه و وقتی میخواد داد بزنه زبونم به احترامش ساکت میمونه شنیدن صدایش سخت نیست "یه دل شکسته میخوادو یه گوش معصوم"
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:20
+3
ronak
ronak
کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:03
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ