یه بارتو جمع نشسته بودیم همه بزرگایه فامیل هم بودن
پدر زن دایی بزرگه هم بود من به پسر خالم گفتم که این یارو چه قد شبیه استاد چیفو تو پاندایه کنگفوکاره
من هی میگفتم پسر خالم میگفت نه.
تا اینکه پسر کوچیه داییم اومدپیشپدر زندایی بزرگه صاف تو چش یارو نگاه کرد ذارت گفت استاد چیفو......من درجا رو کردم به پسر خالم گفتم دیدی گفتم
دیدی گفتم........
چشت روز بد نبینه دقیقا تو همین لحظه ای که من گفتم همه ساکت شده بودن صدایه منم واضح دالبی پخش شد
هیچی دیگه الان 5سال از اون ماجرا میگذره ولی یارو هنوز دلخوره......
زن داییمم که هر بار منو میبینه چش غره میره
هیچی دیگه واسه ما این جمله درد سر شد..
.ولی خداییش رویه پسر خالم 5 ساله کم شده