Mohammad Mahdi
میترسم از اینکه روزی یک جایی منو و تو خیلی دور از هم شب و روز در اغوش یک غریبه بی قرار هم باشیم .. بعد از هر بار هم اغوشی ..به یاد اغوش هم..... بی صدا گریه کنیم
.
.رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . . . .