fereshte
برای شکستن تو اول تو را لخت میکنند ای گردوی کوچولو ی من . ولی سیاهی بر دستهای آنان میماند نه بر روی تو
fereshte
عاقبت من شد سرنوشت جناغ . همه سر شکستنم شرط بسته اند...
*elnaz* *
آشناهای غریب همیشه زیادند
آشناهایی که میایند و میروند
آشناهایی که برای ما آشنایند
ولی ما برای آنها... نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود
که همه روزی
آشنای غریب میشوند
یکی هست ولی نیست
یکی نیست ولی هست
یکی میگوید هستم ولی نیست
یکی میگوید نیستم ولی هست
و در پایان همه بودنها و نبودنها
تازه متوجه میشوی
که:
یکی بود هیشکی نبود
این است دردی که درمانش را نمیدانند
و ما هم نمیدانیم
که آن یکی که هست کیست
و آن هیچکس کجاست
کاش میشد یافت
کاش میشد شکستنی نبود
کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن
خرد نشد
mohammadsh91
میگویند شکستنی رفع بلاست ای دل تحمل کن شاید حکمتیست