یافتن پست: #صدای

mary jun
mary jun
خدایا
خدایا حواست هست
صدای هق هق گریه هایم از همون گلویی میاد
ک تو از رگش ب من نزدیک تری!؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/01/4 - 19:12
+4
mary jun
mary jun
اگر تمام دنیا را هم یک جا ب من بدهند
با یک لحظه آغوشت
عوض نمیکنم
جایی ک امن است و آسایش
گرم است و آرامش
آن کنجی ک فقط و فقط مال من است
گاهی ب گاهی صدای تپشهای قلب عاشقت
و گاهی هم عاشقانه ای شور انگیز
زیبا تر از همیشه سکوت زیبایش را می شکند
من آغوشت را با دنیا عوض نمی کنم
دیدگاه  •   •   •  1393/01/4 - 11:30
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




مـــــرد اون نیست كه



از نعــــره اش دیـوار بلرزه ...



مــــرد اونه كه



از صدای نفــس كشیدنش قلــــــــبت بلــــرزه...


دیدگاه  •   •   •  1393/01/3 - 12:39
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
صدامو داری.....خوش به سعادت لیاقت می خواد شنیدن صدای من،والا
2 دیدگاه  •   •   •  1393/01/1 - 17:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻧﻘﻀﺎﯼ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﻣﺮﺍ ....

ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ ﺻﺪﺍﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻨﺖ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 17:12
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سال نو را بی تو چگونه تحویل بگیرم مهربونم
3 دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 14:57
+2
mary jun
mary jun
قلبم رو ک تکه تکه کردی
کارت ک تموم شد
صدایم کن
تا
                      خرده های احساسم را از روی زمین جمع کنم...
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 12:08
+3
fereshte
fereshte
چه فرقی میکند ساعت را به عقب بکشم وقتی حسرت هایم تکراریست   وقتی نگاهت بر نمیگردد وقتی صدایت دیگر مرانمیخواند     چه فرقی میکند این عقربه ها  برگردند وقتی ثانیه به ثانیه اش  بی کسی است   وقتی چشمان خیره ام سالها برای گذشتن همین دقایق وقت گذاشته اند
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 03:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کیا از این زمین خاکی شروع کردن؟
یادش بخیر...
صدای اولش غیژ غیژ غیژ!!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 22:03
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

پسر بچه ای یک برگه کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود،دست هایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود؛ صورتحساب
کو تاه کردن چمن باغچه: 5000 تومان،مراقبت از برادر کوچکم: 2000 تومان ،نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم 3000 تومان، بیرون بردن زباله : 1000 تومان.
جمع بدهی شما به من : 11000 تومان.
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش انداخت و چند لحظه خاطراتش را مرور کرد. سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی،هیچ.
بابت تمام شب هایی که به پایت نشستم و دعا کردم،هیچ.
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا بزرگ شوی،هیچ.
بابت غذا،نظافت تو،اسباب بازی هایت،هیچ.
و اگر شما این ها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.
وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند،چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:
" مامان ... دوستت دارم"
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلا به طور کامل پرداخت شده.

دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 21:40
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ