نه صدایش را نازک می کرد
و نه دستانش را ” آردی ” . . .
از کجا باید به ” گرگ ” بودنش شک میکردم ؟!
Mohammad Mahdi
میترسم از اینکه روزی یک جایی منو و تو خیلی دور از هم شب و روز در اغوش یک غریبه بی قرار هم باشیم .. بعد از هر بار هم اغوشی ..به یاد اغوش هم..... بی صدا گریه کنیم