عسل ایرانی
اين هم از تاثيرات" فارسي1":::::: کودک 5 ساله ي يکي از دوستاي خوانوادگيمون از مامانش پرسيده : مامان خواهش مي کنم به من راستش رو بگو .... پدر واقعيه من کيه ؟?! واقا که...
ronak
دیگه به نبودت عادت کرده بودم خو دمو با خیالت راحت کرده بودم دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم گو نمو تر بکنم شوق اشکا مو ببینم او مدی دلتنگی ها همه رفتن شوق وصال و جا گذاشتن تا او مدم با آغوشت جون بگیرم خیال تازه ای رو پیش چشمای تو دیدم دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقی سر کار گذاشتن دل تو شب ها ی بی قراری دو باره لحظه ناب رسیدن دو باره تشنه ی شوق بو سیدین چه خیال ساده و خوبی پیش چشما ی تو بودن و دل فریبی
ronak
هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت تـــو نیـ ــز ، روزی ســاعـتی لـَحظــه ای احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . . هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد !
ronak
کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود.
ronak
نمیدونم دوست دارم یا نه نمیدونم این عادته یا عشق نمیدونم چی کار کنم با تو نمیدونم چی کار کنم با عشق تو با منی اما نه از دیروز تو با منی اما نه تا فردا تو با منی اما نه با این من یه روز میری اما نه از حالا کنارمی چقدر ازم دوری کنارتم چقدر بهت نزدیک ... تو آشنا غریبه ای انگار ستاره ای اما چقدر تاریک نمیدونم دوست دارم یا نه نمیدونم این عادته یا عشق نمیدونم چی کار کنم با تو نمیدونم چی کار کنم با عشق طلوع هر دوست دارم با من غروب عاشقانه ها با تو یکی میون جاده ها گم شد نمیدونم که اون منم یا تو
ronak
عادتــــــ ــــ ـ نَکرده ام هَنــــوز... خیال می کنَــــم روزی باز می گردی آرام از پشتــــــ سر می آیی، مَـــرا کــه به انتهای خیابان خیره شُــده ام دوباره به نامِ کوچکـــــ ـــ ـ صِــدا می زنی و عُمـــر تنهــــــایی ام به پایان می رســـ ـــ ـد .
sasan pool
میگن: تنبلی مـــادر همه عادت های بد ماست ولی خب بــه هر حال مادره و احترامش واجبـــه
خوبه.تلویزیون هم کم کم داره اینجوری میشه.مثلا طاها دیدی؟اون هم همین بود.توی این فیلم کارش این بود که بچه درست کنه.
1390/11/3 - 11:04تازه این که خوبه یه دختره پنج ساله تو فامیل هست اون روز به مادرش میگفت منو ببر پارک مادرش گفت اگه دختر خوبی باشی میبرمت پارک سر کوچه دختره گفت نه فقط پارکای سعادت آباد مادره گفت سعادت آباد و میخوای چی کار گفت میخوام دنبال شوهر بگردم
1390/11/4 - 12:00