یافتن پست: #عشق

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO



کیا عاشق قدم زدن تو همیچین هوایی هستن ؟


4 دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 14:11
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



من ساده‌ام

ومعصوم

و الفبای عشق‌ام

محدود به چند حرف ساده است

تا باآن‌ها بتوانم بگویم

.

.

.

"دوستت دارم"




دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 14:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یکی از نشانه های فرهنگی در مناطق مختلف جهان و ایران لباسهای محلی است. این لباسها با توجه به آب و هوای مناطق از تنوع رنگ و شکل برخوردار بوده و از گذشته های دور دارای پوشش کامل بوده اند.
لباس محلـی گیـلان میـراث جهـانـی ایرانیان با زیبایی که از روح نیاکان این خاک در آن به امانت مانده اسـت باید به عنوان یک هویت ملی حفظ شود.
زنان روزگاران کهـن گیـلان بـا لـطافـت روحشان بهشت چشم را به تار و پـود پـارچـه رسوخ دادند و رنگ در رنگ در هم تنیدنـد و با عشقی به پهنای طبیعت زیبای گیلان پوششی تهیه کردند، رنگین و پرنشانه.
آنها سینه به سینه آموختند، طرح زدنـد، به تن کردند، گوشه گوشه بقچه های جهیزیه را با آن زینت کردند و نسـل بـه نسـل بـه یکدیگر “رنگ” هدیه کردند.
طرح لباس محلی زنان گیلان قدمتـی بیـش از چهار هزار ساله دارد
هم اکنون باید برای دیدن شلیته های پرچین و بلند لباس زن گیلان باید کیلومترهـا دشـت را پیمود تا شاید زنی را ببینی که با طره‌ های خاکستری مو لباسی محلی به تن کرده و خاطره ای از گذشته باشد که به گفته محققان این طرح لباس قدمتـی بیـش از چهار هزار سال دارد.
روسری و سربند (لچک) پیراهن یا جمه، جلیقه کت، الجاقبا، دامن، شلیته، شلوار و چادر کمر از بخشهای اصلی لباس محلی زنان گیلان است.
“الجاقبا” پوشش دوخته شده ای از مـخمـل یـا پارچه چادر شـب اسـت کـه پـوشـش زنـان در کوهستانهای شرقی و قاسم آباد بوده است.
“شلیته” یا کوتاه تومان (تـنبـان) دامنـی کوتاه و پرچین است که به آن “گرد تومان” نیز می گویند، دامن، دراز تومان (تنبان) واژه ایسـت که برای دامن بلند چین دار در مرکز و شرق گیلان استفاده می شود درغرب گیلان تالشیها آن را “شلار” می گویند.




دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن


سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن



لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟



آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه افتادن



با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن



من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن


عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبیه شعر، شبیه غزل، ظریف شدی

برای قافیه‌ی من، شبی ردیف شدی!



شبیه خواب دمِ صبح، مثل ابری دور


شبیه سبزه‌ی باران‌زده لطیف شدی!



حریف عشق تو من نیستم، تویی بانو


که در لباس غزل بر خودت حریف شدی!




نه مثل خواب بخارا، نه مثل خاک بهشت


نه مثل، نه، که بسی بیشتر ظریف شدی!




همیشه قابل تشخیصی ای همیشه فصیح


اگر شدید شدی یا اگر خفیف شدی!




و این اشاره به یک شعر تازه است که تو


برای خاتمه‌ی این غزل ردیف شدی!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:05
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نمی شود که مرا در خودم رها بکنی
و بعد با همه بنشینی ادعا بکنی

که عاشق منی و حاضری به خاطر من
هزار بار صمیمانه جان فدا بکنی

از آن طرف ته قلبت اگر که دست دهد
بنای عشق رقیب مرا به پا بکنی

شکست پشت من از بار بی وفایی تو
نخواستی با من عاشقانه تا بکنی

من از قبیله دردم چگونه می خواهی
که حق عشق اصیل مرا ادا بکنی؟

دوباره فرصت جبران گرفته ای از من
که بلکه این گره را عاشقانه وا بکنی

قبول! قلب مرا باز هم نشانه بگیر
اگر خطا بکنی وای اگر خطا بکنی!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:57
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بعد از گرفتن دستهایت
تمام دنیا را لمس خواهم كرد
تا عشق به همه جا سرایت كند


دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:38
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شعر کوردی
ئه وین و ئه سرین وئامانج 
سه هاوره ی نزیکن 
ئه وین ئامانج جوان ده کات 
ئامانج ئه وین قایم ده کات 
ئه سرین ده باریت 
تا ئه وین بمینیت بو ئامانج شیعر بخوینی ...

عشق واشک و آرمان سه دوست نزدیک هم هستند .
عشق آرمان را زیبا می کند 
آرمان عشق را محکم می نماید و اشک هم می بارد تا عشق بماند و برای آرمان شعر بخواند .

بهزاد ساوانا
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 16:56
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

پاییز كه می رسد می دانم فصل زیبای 


نقاشی كردن است در حوضچه اكنون سهراب 

 

پاییز كه می رسد می دانم كوچه های بن بست 

شعر عشق می سرایند برای فریدون های [!] 

 

پاییز كه می رسد می دانم او می رود 

اوكه رفت صدای مرگ می آید به چشم حسین 

 

پاییز واین همه زیبایی كه می رسد

می دانم زمستان در راه است 

كسی سر بر نیارد كرد كه سرما سخت سوزان است 

 

پاییز كه می رسد می شكند گلهای زیبا به چشم برهم زدنی 

گلستان را محكم می فشارد سعدی شیرین سخن 

كه سرما در راه است 

 

پاییزكه می رسد می دانم فصل زیبای جان كندن من می آید 

آخر می گویند آدم های دیوانه در پاییز می میرند .

 

بهزاد ساوانا
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 16:55
+3
محمد
محمد
•براي تمام پدران..........

پدر پشت در نقاب خنده هايش را مي زند
و غم هايش را در جيبش مي ريزد و وارد خانه مي شود
پدر ناراحتي هايش را پشت روزنامه پنهان مي كند
پدر در تمام آينه ها فرياد مي زند : حال من خوب است
پدر دوستت دارم ها را با چشمانش مي گويد چون عشق پدر هميشگي است
پدر ، سايبان لحظه هاي باراني
چشمان پدر ، شعري است مردانه
پدر سرباز كهنه كار جبهه هاي روزگار
پدر براي من هميشه پدر خواهد ماند...........
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 15:54
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ