سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن
لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟
آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه افتادن
با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن
من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن
عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن!!
برای قافیهی من، شبی ردیف شدی!
شبیه خواب دمِ صبح، مثل ابری دور
شبیه سبزهی بارانزده لطیف شدی!
حریف عشق تو من نیستم، تویی بانو
که در لباس غزل بر خودت حریف شدی!
نه مثل خواب بخارا، نه مثل خاک بهشت
نه مثل، نه، که بسی بیشتر ظریف شدی!
همیشه قابل تشخیصی ای همیشه فصیح
اگر شدید شدی یا اگر خفیف شدی!
و این اشاره به یک شعر تازه است که تو
برای خاتمهی این غزل ردیف شدی!!
پاییز كه می رسد می دانم فصل زیبای
من اما دست تو دست عشقم
1392/09/29 - 14:13 ( لايک توسط 1 کاربر )ایشالا خدا قسمت کنه
1392/09/29 - 14:14خبر نداری قسمت کرده
1392/09/29 - 14:27خداروشکر
1392/09/29 - 15:16