دیشب ساعت ۲ تشنم شد رفتم آب بخورم،لامپ آشپزخونه رو روشن کردم آب خوردم،اومدم بیرون که لامپ خاموش کنم،بابام یه چک خوابوند زیر گوشم دیدم رنگش شده مثه گچ. گفت: . . . . . . . عوضی فردا موهاتو کوتاه میکنی،نکردی از ارث محرومت میکنم.. رفتم تو آیینه خودمو دیدم ازترس نزدیک بود سکته کنم نصفه شبی
نه خانوم شما سروری..
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون قبل عید همشو پاک کردم....
تازه خوش به حالت که تو یه چی گیرت اومد من که فقط سعی کردم کیفیت کارم بالا باشه که جریمه نشم...........
من ی زنم هیچ وق تلخیارو فراموش نمیکنم ولی مردا (منظوری ندارما بد برداش نکن ) ساده میشن دخترا میتونن زودی افکاره مردو عوض کنن
1393/01/9 - 17:13
مشکل اینجاست...................زخم که بخوری زن و مرد نداره ....جایه هردو ش میمونه
افکار عوض میشن .ولی زخما اگه خوبم بشن نه عوض میشن نه از یاد میرن........
همیشه زخمه
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟ دختر: سلام. خواهش می کنم.?asl pls پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟ دختر: تهران/نازنین/۲۲ پسر: اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه. دختر: مرسی!شما مجردین؟ پسر: بله. شما چی؟ازدواج کردین؟ دختر: نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟ دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم. پسر: wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم. دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟ پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟
دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟ پسر: خیابون دربند. شما چی؟ دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟ پسر : خیابون دربند. خیابون...... کوچه......پلاک....شما چی؟ دختر: اسم فامیلی شما چیه؟ پسر: من؟ حسینی! چطور؟ دختر: چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟ پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده.... آخه می دونین........... دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای ت[!] میدی؟می دونم به فریده چی بگم! پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم! دختر: او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم.دیگه اسم فریبرزو نیاریا!راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای پسر: باشه عمه ملوک! بای......