♥ نگار ♥
تازه خونه خریده بودیم که ..........
عموم امدش خونمون بعد سلام و احوالپرسی بهم گفتش
یه زیرشلوار برام بیار براش بردم پرسید کدو اتاق برم عوض کنم.
درهای اتاقها و در وردی شبیه هم بودش
منم اشتباهی در ورودی رو با اتاق خواب کنارش قاطی کردم
در ورودی رو نشون دادم این بنده خدا هم رفته بود تو پاگرد دیده بود که تاریکه
میخواست لامپو روشن کنه که زنگ همسایه بقلی رو زده بود که دیگه خودتون تصور کنید .......
عموی بیچارم از زن همسایه بجز فشها یه چکم خورد
شلوارشم تا نصفه کشیده بود پایین
farhad
آدمایی که عشقشون رو مثل کانال تلویزیون عوض میکنن
آخرش باید بشینن برفک تماشا کنن !
farhad
پسره رفت تو کوچه دید داداش دوقلوش داره فوتبال بازی میکنه
.
.
.
.
.
.
.
.
محکم زد تو گوشش و گفت: عوضی تو اینجایی ؟؟؟؟؟؟؟
،
مامان 2 بار منو برده حموم :
♥ نگار ♥
پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.
بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.
دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.
دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه:
خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
پیرمرد می گه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام!
هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم…
فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که
توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام
eftezahe bad nis....
1393/05/2 - 00:21تو خوباشو واسه خودت سوا کن
1393/05/2 - 00:24b ma bad biariash reside khobiash vojod nadare...
1393/05/2 - 00:26الناز جون چقده دلت پره
1393/05/2 - 00:27onghadi pore k tah mondehash dg az cheshmam biron mirize....bikhial doste man...
1393/05/2 - 00:30