یافتن پست: #فقط

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
من هروقت زمین میخورم به جای اینکه ببینم کجام داغون شده ، فقط نگا میکنم دورم کسی نباشه …
بعد میام خونه میبینم عه دستم قطع شده !{-15-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 00:05
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند نه همدردی،
نه دلسوزی، نه حتی یاد دیروزی... هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،

میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟
ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم
.
ببار امشب که تنها آرزوی پاک این دفتر گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا نه همدردی،
نه دلسوزی، فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...  

دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 23:37
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود با خودش گفت : هی ! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره ! و موهاشو بافت و روز خوبی داشت ! فردای آن روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود هی ! امروز فرق وسط باز میکنم این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت پس فردای آن روز تنها یک تار مو رو سرش بود اوکی امروز دم اسبی میبندیم همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد! روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد : ایول !!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم !

همه چیز به نگاه تو برمیگرده ! هر کسی داره با زندگیش میجنگه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 23:25
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
انواع پسرا:

۱.امشب خونمون خالیه بیا اینجا! (احمق)

۲.دلم هواتو كرده امشب میاى؟ (باهوش)

۳.اگه تونستى بیا! (ساده لوح)

۴.اگه نیاى یكى دیگه رو میارم! (زرنگ)

۵.امشب منتظرم! (اعتماد به نفس)

۶.تو رو خدا بیا دیگههههه!فقط همین یه بارو! (ببــــــــــــــو گلابى)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 20:18
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ناراحت نباش رفیق...

تو فقط تنها نیستی...

ما یک جماعتیم که تنهاییم...

آمدیم همدیگر را از تنهایی در بیاریم...

یکدیگر را تنها تر کردیم...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 23:35
+3
be to che???!!
be to che???!!
يه پسر ايده آل

 

بايد وقتي حسودي ميكني بغلت كنه و بگه من فقط مال توام ديوونه

 

وقتي دستشو ميگيري چند لحظه يه بار دستاتو فشار بده كه بفهمي حواسش بهت هست.

 

يه پسر ايده آل بغلش بايد بوي آرامش بده نه هوس.

 

وقتي ميبينتت اول لپتو بوس كنه و سرتو روي سينش بذاره.

 

يه پسر ايده آل با تمام وجود دوستت داره.

 

يه پسر ايده آل وقتي كسي و دوست داره ميدونه كه به يه نفر تعلق داره و دنبال هرزگي نميره.

 

يه پسر ايده آل بايد مرد باشه.

 

سلامتي همه ي پسراي ايده آل...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 18:17
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه سری ها تو ادلیسته من هستن که همرو لایک می کننو واسشون کامنت میذارن به غیر از من

یه سری دیگه هم هستن فقط جز بازدیدکننده های پروفایلمنو وقتی میان تو پیجم هیچ کاری نمی کنن

یه سری دیگه هم هستن که کلا مجسمن ولی دلم نمیاد حذفشون کنم

یه سری دیگه هم هستن که تا میان این دکمه ی می پسندمو میزنن ته آخر

یه سری دیگه هم هستن که دوستای واقعیمنو عاشقشونمو خیلی دوسشون دارم،و البته مخلصشونم هستم


ولی با همه این چیزا که گفتم ''همتونو دوست میدارم'':x:D


همچین کسیم منو همچین ادلیستی دارم:
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:18
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است ، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:10
+1
roya
roya

ﺳﻪ ﺗﺎ ﺯﻥ ﺗﻮﯼ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ


ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻬﺸﺖ!


ﺩﻡِ ﺩﺭِ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮔﻔﺖ:


ﺷﻤﺎ ﺁﺯﺍﺩﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯿﺪ ، ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻨﻪ


ﮐﻪ : ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﭘﺎ ﻧﺬﺍﺭﯾﻦ!


ﺯﻧﻬﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ.


ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺩﮎ ﺑﻮﺩ!


ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺯﻥ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ ﻟﻪ ﺷﺪ


ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :


ﺗﻮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻬﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ


ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ، ﺯﻥ ﺩﻭﻡ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ


ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﺷت ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :


ﺗﻮﺍﻡ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻪ


ﺯﻥ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﻭ


ﺣﻮﺍﺳﺸﻮ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﻧﺬﺍﺭﻩ!


ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﯾﻪ


ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﻭﻣﺪ ! ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺭﻭ


ﺑﻪ ﺯﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﭘﯿﺶ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﻤﻮﻧﯿﺪ …


ﺯﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻋﻤﺮﺵ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :


ﻭﺍﺍﺍﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻢ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ..!


ﻣﺮﺩﻩ ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ! ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﺭﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ 


دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 09:49
+3
roya
roya
بگذار مرز تنهایی را رد کنم …
ببین ؛ گذرنامه ام فقط مهر لبهایت را کم دارد …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 22:06
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ