یافتن پست: #فقط

saman
saman
در CARLO

اگر سهم من از اين همه ستاره فقط سوسوي غريبي است، غمي نيست. همين انتظار رسيدن شب برايم كافيست.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 17:30
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توی رستوران بین راهی رفتم دستشویی دستمو بشورم،
مسئول دم دستشویی موقع خروج می گه: آقا! 200 تومن می شه.
من: من فقط دستمو شستم...
اون: پس برگرد برو توالت بعد بیا 200 بده!
دستمو کردم جیبم 200 تومن بهش دادم،
میگه: "نه! باید بری دستشویی حتما!"میگم: چرا؟
میگه: من مال حروم از گلوم پایین نمی ره!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 17:02
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !!!
.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 14:19
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سعی نکن متفـــــاوت باشی
فقط خـــــوب باش
این روزها خــــوب بودن به اندازه کافی متفـــــاوت است
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 14:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
منا هر وقت زیمین میخورم به جای اینکه بیبینم کوجام داغون شدِس،
فقط نیگا میکونم دور و بروم کِسی نباشِد!
عا بعد میام خونه میبینم عه دسوم قطع شدِس !

یا خدا ساعتوم کوش ؟ <img src=(" title=":((" />
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 14:10
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﺸــﺮﻭﺏ؟؟ ﻧﻪ ﻣﻤﻨــﻮﻧﻢ ...
ﺳﯿﮕﺎﺭ؟؟ ﻧﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧـﻢ ...
ﻣﺎﺭﯼ ﺟﻮ ﺁﻧﺎ؟؟ ﻧﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧـﻢ ...
ﻣﺴﺎﻓــﺮﺕ؟؟ ﻧﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧـﻢ ...
ﺩﯾﺎﺯﭘﺎﻡ؟؟ ﻧﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧـﻢ ...
ﻣــﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﻏــﻮﺷﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿــﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ!
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 13:46
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هر از گاهی هم لازمه یه لحظه چشمت ببندی و آروم زیر لب به خودت بگی: " عوضی نشو، آدم باش!! "
بجای اینکه فقط از بقیه انتظار شعور و آدم بودن داشته باشیم، بد نیس یه کمی هم به فکر اصلاح خودمون باشیم ..!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 13:45
+2
saman
saman
در CARLO

حيف که فقط تو يکي رو دارم ... اگه از تو يه عالمه داشتم ... تا حالا يهگاوداري زده بودم...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 09:01
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


حس بدی دارم تنهایی شکستن با وجود اینکه بدونی چند نفر دوست دارن خیلی بده اینکه فقط به خاطر اونا تحمل کنی و بازم مثل همیشه در جواب سوالاشون بگی خیلی خوبم و بزنی زیر خنده تو دنیات ماسک زندگیت بهم چسبیده


دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 01:12
+4
be to che???!!
be to che???!!

زن وشوهري بيش از 60سال با يكديگر زندگي مشترك داشتند. آنها همه چيز را به طور مساوي بين خود تقسيم كرده بودند. در مورد همه چيز با هم صحبت مي كردند و هيچ چيز را از يكديگر مخفي نميكردند مگر يك چيز:يك جعبه كفش در بالاي كمد پيرزن بود كه از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نكند و در مورد آن هم چيزي نپرسد.



در همه ي اين سالها پيرمرد آن را ناديده گرفته بود و در مورد جعبه فكر نمي كرد. اما بالاخره يكروز پيرزن به بستر بيماري افتاد و پزشكان از او قطع اميد كردند.



در حالي كه با يكديگر امور باقي را رفع رجوع مي كردند پيرمرد جعبه كفش را از بالاي كمد آورد و نزد همسرش برد. پيرزن تصديق كرد كه وقت آن رسيده كه همه چيز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگويد. واز او خواست تا در جعه را باز كند. وقتي پيرمرد در جعبه را باز كرد دو عروسك بافتني و دسته اي پول بالغ بر 95 هزاردلار پيدا كرد. پيرمرد در اين باره ازهمسرش سوال كرد.



پيرزن گفت:”هنگامي كه ما قول و قرار ازدواج گذاشتيم مادر بزرگم به من گفت كه راز خوشبختي زندگي مشترك در اين است كه هيچ وقت مشاجره نكنيد. او به من گفت كه هر وقت از دست تو عصباني شدم بايد ساكت بمانم و يك عروسك ببافم.”



پيرمرد به شدت تحت تاثير قرار گرفت. تمام سعي خود را به كار برد تا اشك هايش سرازير نشود. فقط دو عروسك در جعبه بودند. پس همسرش فقط دو بار در طول تمام اين سا هاي زندگي و عشق از او رنجيده بود. از اين بابت در دلش شادمان شد.



سپس به همسرش رو كرد و گفت:”عزيزم، خوب، اين در مورد عروسك ها بود. ولي در مورد اين همه پول چطور؟ اينها از كجا آمده؟”



پيرزن در پاسخ گفت: ” آه عزيزم، اين پولي است كه از فروش عروسك ها بدست آورده ام.”

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 00:41
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ