یافتن پست: #قرص

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

این قرص های رنگی آرامم نمیکنند …
حتی آنهایی که رنگ چشمان توست


دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 10:56
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نه عــزیــز من ! خبــری از قرص های اعصاب و سیگــار نیست ! بعــد از تــو ، تــازه فهمیــده ام که ... چقــدر تنهــایی به آدم خوش می گــذرد !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 20:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




" گل‌ها ضعیفند. بی شیله‌پیله‌اند.
سعی می‌کنند یک جوری تهِ دل خودشان را قرص کنند.
این است که خیال می‌کنند با خارها چیزِ ترسناکِ وحشت‌آوری می‌شوند."


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 21:47
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست...

باید بنیشینی و نظاره کنی ...

اما "مرکــــــــــــــــز" را که درست انتخاب کرده باشی، "دلت قرص باشد"...

دیگر هر چه می خواهد بچرخد ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 21:42
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شنیدم با کلاس شدی ... :D حموم نمی‏روی و قرص چرک‏خشک کن میخوری !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 15:38
+1
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
تاثیر کلمه خآنومم رو دخترآ مسآوی 30 قرص آرامش بخشه ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 12:46
+3
sara
sara
دلتنگ ک میشوم 
ب آسمان نگاه میکنم
دلم قرص میشود ک تو هم زیر همین سقفی!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 20:07
+15
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ :
عروس شم ...(ﺑﻮﮔﻮ ﺍﯾﺸﺎﻻ)...
ﺑﻌﺪ ﻭﺧﺘﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﻗﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺯِﺭ ﻣﯿﺰﻧﻪ میگه ﻭﮐﯿﻠﻢ !...؟
ﯾﻬﻮﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ ﻧــــ_________________ــﻪ !!!...
ﺑﻌﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﻭﺍﺳﻪ 1 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻣﺘﺸﻨﺞ ﺑﺸﻪ ...
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﯽ سایه ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻩ !!!...
ﺑﻌﺪ ﯾﻬﻮﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺩﻭﺱ پسره ﺳﺎﺑﻘﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺑﮕﻪ
ﻣﻨ_____ﻢ !...
ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !!!...
ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﯿﻢ ...
ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻣﺰﺩﻡ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺱ پسرمو ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﻣﮑﺮﺭ ﭼﺎﻗﻮ
ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ !!...
هیچی دیگه ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ . الآنم قرصامو خوردم بهترم :))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 15:15
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!  دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو!پسر:
باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم.پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت

چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.دختر: … واقعا که!پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس!پسر: ای

بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!دختر: بازم گفت این کلمه رو…!پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست

دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات

توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!پسر: صفای وجودت خانوم!دختر: می دونی!

دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و

دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو…

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!دختر: یادته همیشه میگفتی به من

میگفتی “خاتون”پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!دختر: ولی من که بور بودم!پسر: باشه… فرقی نمی کنه!دختر: آخ

چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…پسر: …دختر: چت شد چرا چیزی

نمیگی؟ پسر: …دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…پسر: …دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…پسر: خدا… نه… (گریه)دختر:

چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…پسر:

وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه

نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خ[!]؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی

امسال برات یه کادو خوب آوردم…دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …پسر: …دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات…

کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم




نه… اشک و فاتحه



نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بانوی سفر کرده ی من…



دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…


دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:52
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

و “ماه” هم دیگر دلش به این زندگی “قرص” نمی شود !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 00:10
+7
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ