یافتن پست: #لک

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.


مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم.


 


 در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این


 


 فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.



فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست


 


 نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ … نه


 


نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:



- عمو… میشه کمی پول به من بدی؟



فقط اونقدری که بتونم نون بخرم.



- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست… باشه برات می خرم.
صندوق پست الکترونیکی من پر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.
عمو …. میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟
آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.
- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خب؟
غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند.وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.
بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.
آنوقت پسرک روبروی من نشست.
- عمو … چیکار می کنی؟
- ایمیل هام رو می خونم.
- ایمیل چیه؟
- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.
متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:
- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده.
- عمو … تو اینترنت داری؟
- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه.
- اینترنت چیه عمو؟
- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.


- مجازی یعنی چی عمو؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.
- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست.رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


- چه عالی. دوستش دارم.
- کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟
- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.
- مگه تو کامپیوتر داری؟


- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.
- نه ولی دنیای منم مثل اونه … مجازی.
- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم
- خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.
- و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.
یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.


- پدرم سالهاست که زندانه
- مگه مجازی همین نیست عمو؟


قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.


صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی اززیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.


آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امتحان وسیله ست، نمره دست استاده، الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی هاااا
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 21:03
+6
محمد
محمد
اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید,او را احمق فرض نکنید!
بلکه بدانید که او خیلی بیشتر از آنچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 20:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



*******************************88888888888888888888888888
عاقا ملکه کیلیپسارو پیدا کردم .....
من دیگه حرفی ندارم :|
یک دقیقه سکوت!!


1 دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 20:13
+4
mitra
mitra
آقا پسری که پورش زیر پاته و ویلا دوبلکس تو الهیه تهران داری و هرشب سولار و باشگاه میری و مهمونی میگیری و مست و پاتیل با در و دافا میری خزرشهر یا دامون ساحلی کیش عشق و صفا و فکر میکنی خیلی شاخی . و دختر خانومی که دماغت عملیه و لبات پروتزه و همه جات و جراحی کردی و هزار قلم آرایش میکنی و هر شب میری مهمونی و با اون آقا پسر بالاییه دوست شدی و تو هم فکر میکنی خیلی شاخی!!! . . . . . . . . . . . . . جفتتون درست فکر میکنید دارندگی و برازندگی . امیدوارم زندگی خوبی با هم داشته باشید.. واسه ما هم دعا کنید
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 02:51
+5
mitra
mitra
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ... ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ
ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﻧﻪ
ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﻣﯿﺸﻮﺩ !ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ! ﭘﺪﺭﻡ
ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ... ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ !
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ
ﺧﻨﺪﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ !!!ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ
ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯾﻢ
ﻣﯿﮕﻭﯾﺪ!!! ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ! ﭼﻪ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺯﯾﺴﺘﻢ .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 02:48
+4
alireza
alireza
یادی کنیم از پیمان ابدی بدلکار حرفه ای کشورمون که دیروز تولدش بود روحش شاد و یادش گرامی//
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 21:41
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

پشت یه لکسوز نوشته بود:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه واقعا انتظار داری پشت لکسوز متن بنویسن؟
خجالت بکش ...
یکم تو جامعه بگرد دهاتی..
:|

دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 20:00
+5
mohsen
mohsen
این جمله وصف حال خودمه!:'(

ﻭﻗﺘﯽ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺣﺴﻮﺩ ﻣﯿﺸﯽ... ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﺸﯽ... ﭼﺸﻢ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﮕﺎﻫﺎﯼ ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ... ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ... ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯾﻮ ﺍﻟﮑﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﯼ
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 12:14 توسط Mobile
+7
AmirAli
AmirAli
رفتم الکتریکی محلمون گفتم: زنگ درمون خرابه
یاروگفت: برو میام درست میکنم
هرچی منتظر شدم نیومد
رفتم مغازش میگم چرا نیومدی؟
میگه اومدم هر چی زنگ زدم هیچکس درو باز نکرد ...ما با یه همچین کسایی سروکار داریم

دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 08:49
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ