یافتن پست: #مادرت

`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
اون بچه مردمی که همیشه پدر [!]ن ازش تعریف میکنن

و بهتون سرکوفتشو میزنن، منم !

حلااااااال کنید {-7-}
دیدگاه  •   •   •  1392/07/8 - 13:20
+5
be to che???!!
be to che???!!

يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟






يك روز آقا پسرا چطور ميگذره ؟ (طنز)






۸ صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: يكم وول ميخوره يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون كفش هاي مارك دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب اومده زحمت در آوردنشم نكشيده….

۱۰ صبح: مامان در و باز ميكنه ميبينه پسرش خوابه(الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش كاراي پايان نامه اش رو ميديده گناه داره صداش نكنم يكم ديگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23)

۱۱ صبح: از جا ميپره سمت دستشويي………….(اگه نه كه باز خوابه)


۱۲ صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه ۹۹ تا ميس كال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا - رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوكت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!
ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!

۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابك جان بيدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف مي كنيا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهاي شمشيريت بره ….بابك جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميكشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو ديگه پرتش ميكنه

۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار (چه لوس...اييييييييييي23)

۳ ظهر: مامااااان جورابام كو؟ (پسرا هميشه شلختن051435)

۴عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟

۵ عصر: اولين اتو…(مسافركشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه رو انجام ميدن)

۶ عصر: به دستور مامان ميره دنبال آبجي كوچيكه كلاس زبان البته اين كار هم فقط از روي علاقه به خواهر انجام ميده نه براي ديد زني چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده كه كسي از قلم نيوفته البته اين كار هم براي نظارت وحس انسان دوستي انجام ميده و فقط كافيه يك پسر ۱۰ ساله بياد بيرون از كلاس خواهر پشت كنكوريشو خفه ميكنه كه ..آره كلاس مختلطه تو هم اين همه كلاس حتما بايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..(داداش آخه اون كه خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از اين خواهر ها كه درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر جون بيچاره كمك و امداد…)

۷ عصر: ليدا خانم شما تشنه تون نيست آبجي؟ تو چي؟ با يه آب زرشك چطورين؟
(زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شديد كه ليدا جان نيازمند به دستمال كاغذي بابك آقا هم كه نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميكنه ….)با يه عالمه شرمندگي ليدا كه خشكش زده ترجيح ميده با مانتوش پاك كنه …



۸ غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود….!!!

۹ شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس با آژانس خواهرو پيچوند…..

۱۰شب: يه مهموني كوچيك طرفاي كامرانيه حيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…

۲شب:مادر كجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پايان نامه ات زحمت ميكشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت كنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هر شب تحقيق!!!)





دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 11:45
+5
AmiR
AmiR

زنه به شوهرش ميگه :

تا حيوان وحشي نام ببر

طرف ميگه :

خودت ! خواهرت ! خدا بيامرز مادرت !!!

.

.

.

دخترا 5 دسته اند:

1. سوسك : كثيف و چندش آور !

2. گاو : سربه زير،بي تفاوت !

3. سگ : وفادار ، پاچه گير !

4.گربه : ملوس ، حرف گوش كن!

5.خر : كاري ، زبون نفهم !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 23:49
+2
-3
*elnaz* *
*elnaz* *
در آشپزخانه نمور خانه ی پدری ات نشسته ایم سرخ و گرمِ دست سازت را می آوری در پیک های یادگاری از جهیزیه ی مادرت مزه اش اما... عسل چشم منو قند نگاهت کافیست. شراب


دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:40
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نزدیک ترین معنای "استاد خسته نباشید"کدام است؟

۱ -جمع کن بابا کار و زندگی داریم
۲ - استاد به روح اعتقاد داری ؟؟؟؟
۳- جمع کن بابا قلـیون دیر شد
۴ - جون مادرت درس بسه
5- استـاد قرار دارم دم بوفه!ولمون کن
6- برو بیرون دیگه
۷- با خداحافظیت خوشحالمون کن
۸ - بس کن دیگه
۹- استاد ساعت نداری تقویم هستا !
۱۰- استاد تیتراژ رفت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 11:49
+1
korosh
korosh

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و


همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه


خلاصه


همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟


غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....


همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!


غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟


خلاصه


غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..


این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟


+
+
+


 


نامه اسرار آمیز غضنفر به زنش


 




+
+
+

شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من که نفهمیدم


این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده


+
+
+


حال ترجمه از زبان همسرش


خط اول :حالت چه طوره زن ؟


خط دوم :بچه ها چه طورن ؟


خط سوم : مادرت چه طوره ؟


خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!


خط پنجم : فقط برگردم خونه....


خط ششم : می کشمت


خط هفتم :غضنفر از آلمان...


+


+


+


+


+


ها ها ها ها خوش تون اومد



دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 10:52
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ابتدایی معلم :با مادرت تماس میگیرم
دانش آموز :اقا خواهش میکنم به مادرم نگید دیگه تکرار نمیشه
راهنمایی معلم :بامادرت تماس میگیرم
دانش اموز :آه چیکار کنم
متوسطه معلم :بامادرت تماس میگیرم
دانش آموز :سلام ما ام برسون ازش بپرس نهار چی داریم بعد بهم بگو
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 21:24
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسرای عزیز و دوست داشتنی کلوب
.
.
.
ﺟــــــﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﺗـــﻮﻥ ﺷﺒﻴﻪ ﻋﻜﺴﺎﺗــــﻮﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ...

ﺑﺎﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﻳﺰﻱ ﻣﻴﻜﻨــــﻪ ﺍﻩ !!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 16:25
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الان شما اگه بیکار هم نشسته باشید تووو خونه...
از نظر پدر و [!]ن ، بچه همسایه یا فامیل بهتر از شما بیکار میشینه..

والـــــا...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 23:45
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و
درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي
كرد...

اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود . هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت
تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند،
آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا

كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط برا ی جلوگيري از گسترش آتش به
ساير ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود...

پسر با خود انديشيد كه احتمالا
پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به
محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آ زمايشگاه روي يك
صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند!!!

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را
آزار ندهد. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را
ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟

مي بيني چقدر زيباست؟!! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟!! حيرت آور است!!!

من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده
است ! واي! خداي من، خيلي زيباست ! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي
ديد . كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو
چيست پسرم؟!!

پسر حيران و گيج جواب داد : پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ
شعله ها صحبت مي كني؟!!!!!!

چطور ميتواني؟! من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو كه
كاري بر نمي آيد . مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار
لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد...!

در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم ! الآن موقع اين كار
نيست! به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!!!

توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در
آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط
صدا را تقديم جهانيان نمود . آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع
کرد...

مشكلات امروز ما نبايد باعث شوند كه،
دست از تلاش براي موفقيت فردايمان برداريم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 00:34
+5
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ