یافتن پست: #ماشین

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







دو ساعته میخام بخوابم لامصب هرچی بالشت و جعبه دستمال کاغذی و ماشین

حساب پرت میکنم به کلید برق نمیخوره که لامپ خاموش بشه :|
.
.
.
.
.
.
واسم یه لنگه دمپایی مونده فقط :|

دعا کنین این به هدف بخوره وگر نه باید بلند شم :|






دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 19:19
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بدترین حالت اینکه تنها بشینی صندلی پشتی ماشین یه تازه عروس دوماد
یعنی حالت از این همه حرفای لوس به هم می خوره

آخه تاحالا تجربه نکردی نمیدونی چی میگم
دیدگاه  •   •   •  1393/03/8 - 20:02
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
توجه :

اگر هنوز خانه ، ماشین و درآمد مناسب ندارید

نباید از عبارت «پول خوشبختی نمیاره» استفاده کنید.

دراین مورد شما به عنوان یک بدبخت ، حق زر زدن ندارید ! :))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/8 - 16:06
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از سخت ترین کارایِ دنیا انتخابِ یه فولدر آهنگ Selection واسه تو ماشینه
دیدگاه  •   •   •  1393/03/6 - 17:17
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب زنگ زدم آژانس:
یارو میگه بله بفرمایید ماشین میخواین؟؟؟؟
میگم نه!!!
[[ امشبـــــ شبِ مهتابه حــبــیــبــم رو میخوام...]]
)))))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/5 - 16:57
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نشسته بودم جلوی تاکسی
یه دخترو پسرم عقب نشسته بودن که یه دفعه دختره جیغ کشید "دستتو بکش بیرون کثافت"!!!!
.
.
.
.
.
.
راننده هم کوبید رو ترمز پسررو از ماشین کشید پایینو یه دل سیر زدش...
سوار ماشین که شد از دختره پرسید خانوم،پسره چیکار کرد؟
دختره گفت:آشغال دستشو تا ته کرده بود تو دماغش
من :|
راننده :|
پسره زبون بسته : هیچ شکلکی یافت نکردم براش بزارم
دیدگاه  •   •   •  1393/03/4 - 20:31
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند
از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد
و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود:
«متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود
که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﮐﺎﺭﻣﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻣﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ، ﻣﻦ ﺗﺠﺎﺭﺕ
ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻣﻦ ﺭﺋﯿﺲ ﺧﻮﺩﻣﻢ ، ﻫﯿﭽﮑﺴﻢ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﯿﮕﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﮑﻨﯽ !
ﻣﻨﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻬﺶ ﮐﻔﺘﻢ :
ﺍﻗﺎ ﺑﺮﻭ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ
<img src=)" title=";))" />))))))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دو ساعته میخام بخوابم لامصب هرچی بالشت و جعبه دستمال کاغذی و ماشین حساب پرت میکنم به کلید برق نمیخوره که لامپ خاموش بشه :|
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واسم یه لنگه دمپایی مونده فقط :|
دعا کنین این به هدف بخوره وگر نه باید بلند شم :|
دیدگاه  •   •   •  1393/02/31 - 22:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتیه دختری که دوست پسرشو با یکی دیگه دید نرفت داد و بیداد راه بندازه آبروی پسره بره قشنگ رفت سوار ماشینش شد و جُفتشون رو زیر کرد... خیلی هم شیکو مجلسی...!
:D:)))))
دیدگاه  •   •   •  1393/02/31 - 22:50
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ