یافتن پست: #مامان

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
♥خدا ♥

هیشکیو شرمنده بَچَش نکنه!!!

⇦کودک درونم⇨ چند وقتیه

ازم ツ یه بابای جذاب ツ میخواد...
1 دیدگاه  •   •   •  1393/09/15 - 21:03
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مامانم کارگر آورده خونه رو تمیز کنه …
بعد به من میگه برو اون اتاقتو تمیز کن الان بیاد بخواد اونجارو تمیز کنه ببینه کثیفه زشته !!!
2 دیدگاه  •   •   •  1393/09/15 - 20:23
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز خواهرزاده ی گودزیلام (كلاس اوله)اومد تو اتاقم گفت:دایی مامانم همش میگه ناخونات بلنده فردا میری مدرسه باید كوتاه كنی،بیا توببین اصلا بلنده؟
منم گفتم آره خاله راس میگه بلنده، مثلا اگه من جای ناظمت بودم فردا نمیذاشتم بری سركلاس...
برگشته میگه:خب خدا خر رو دید بهش شاخ نداد!!!
یعنی خدایی هنوز تو كف این حرفشم...
دیدگاه  •   •   •  1393/09/15 - 19:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امشب سالگرد ازدواج مامان و بابامه , به بابام میگم : بابا اگه زمان برگرده باز با مامان ازدواج میكنی؟میگه : آره ولی تورو به دنیا نمیاوردیم !!!
من :|
مامانو بابام :D :))
دیدگاه  •   •   •  1393/09/8 - 20:44
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥








مامانای امروزی ....






دیدگاه  •   •   •  1393/09/8 - 19:24
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یکی از فامیلای دورمون اومده عیادت مامانم بهش میگم :


حاج خانوم چای توی لیوان براتون بریزم یا استکان ؟


میگه : ننه من نیومدم یه سر بزنم برم که یه چن روز هستم


با من تعارف نکن توی لیوان بریز برام !!:|


فقط تونستم با خیس کردن دمپایی توالت خودمو آروم کنم 


 


.

دیدگاه  •   •   •  1393/09/8 - 12:57
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







دوست دارم مثلا یه پسر داشته باشیم ،

چشم هاش و خنده هاش شبیه تو باشه!

باهات مردونه حرف بزنه!

ادکلن تو رو بزنه!

موهاشو مثل تو درست کنه!

پیراهن های تو رو بپوشه !

بیاد پیشم و بهم بگه : مامان خوشتیپ شدم ؟!

منم بخندم و به تو نگاه کنم...!






دیدگاه  •   •   •  1393/09/7 - 20:46
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم
ببینم یه نفر رفته دسشویی قلم پاشو می شکنم
هیچی دیگه داریم الان دسته جمعی از توالت مسجد محل برمیگردیم:|
دیدگاه  •   •   •  1393/09/5 - 15:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جام جم، داره اذان به افق لس آنجلس پخش میکنه،
مامان بزرگم میگه: اذان تهرانه؟ میگم: نه لس آنجلسه!
میگه: 2 زار اگه شعور داشتیا، با اذان شوخی نمیکردی !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/5 - 15:44
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مامانم از بیرون اومد تا اومد از چیپسم برداره ، گفتم : اول دستتو بشور !
آقا یَک حالی داد که نگو :))))))))))
فقط یکم شکستگی پاهام اذیتم میکنه ولی تمام کبودیام خوب شده …
تازه دکتر گفته هفته دیگه گچ دست و پامم باز میکنه



دیدگاه  •   •   •  1393/09/5 - 13:27
+2
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ