یافتن پست: #مرا

yagmur
yagmur

-375-.jpg

دلگيرم...

از کسي که مرا

غرقِ خودش کرد

امّا...

نجاتم نداد...

دیدگاه  •   •   •  1393/04/25 - 02:05
+4
farhad
farhad
این پستو یه آقا پسری گذاشته بود:


دلم میخواد یه روز ساعت ۴صب زنگ بزنم ب دوست دخترم از خواب بیدارش کنم بعد بهش بگم من جلو درتونم بیا میخوام ببینمت! 



بعد اونم با تاپ و شلوارک و چشمای خوابالو و موهای ژولیده بیاد پایین و بشینه توماشین بعد من بهش بگم تو بخواب من نگات کنم!

بعد اون بخوابه و منم گازشو بگیرم برم شمال.
ساعت ۷صب برسیم لب دریا………

بعد من درای ماشینو باز کنمو خودم ۴زانو بشینم روکاپوت ماشین و دوست دخترم با صدای آب بیدار شه! 




بعد از ذوقش جیغ بزنه و همون جا سکته قلبی کنه و بمیره.



بعد من با گیتارم این آهنگو بزنمو بخونم: 
دریااااااااااااااا 
اولین عشقه مراااا بردیییییییی 


دریااااااااااا 















مملکت نیست ک دیوونه خونس…
دیدگاه  •   •   •  1393/04/24 - 18:19
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وصیت نامه .

بعد از مرگ من … تو آگهی عکس پرسنلی نزنید ها

تو درایو دی فولدر جیگر ع[!]ای توپ دارم خوراک اعلامیه است !

بعد از مرگ من … هنوز میت رو زمین مونده هارد دیسک

کامیپوتر رو بندازید تو ماکروفر بزارید خوب بپزه !!یک طوری

که درایو دی خوب مغز پخت بشه !

ما یه اندک آبرویی تو فامیل و در و همسایه داشتیم !

سر خاکم جیغ و داد نکنید ! سر و صدا نکنید !! من از جاهای

شلوغ و پر سر و صدا متنفر بودم ! حالا مردم گناه که نکردم !

قبرم رو با گلاب نشورید من از بوی گلاب بدم میاد ! همون آب خالی کافیه ! نگید

این بنده خدا رانی هلو دوست داشت با رانی هلو بشورید !! نوچ میشم خوب !!

خرما خواستید بدید روش پودر نارگیل نریزید هاااا ..

خیلی جواده همون گردو بزارید لاش خوبه اونجوری حال میده !!

مردهای فامیل بگید لازم نکرده مثل رابینسون کروزو یک من ریش بزارند !

سه تیغه کنید بدون کراوات مشکی هم تو مراسم من نیاید خواهش میکنم

[!] هم نیارید ! لازمه دلیل اش رو بگم ؟

شایع کنید این اواخر بهش الهام شده بود که باید بره !

از اون تریپ هاست که مو به تن همه سیخ میکنه !!

پروفایلم رو تو فیسبوک نبندیدا !! گاهی هم باهاش پست بزنید جیگر همه کباب بشه

این شعر هم واسه رو اعلامیه و سنگ انتخاب کردم :

گل چین روزگار ؛ عجب خوش سلیقه است

میچیند خوش.گلی که به عالم نمونه است....
دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 15:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺮﻭﻡ ...
ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ !..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ . . .
ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ
ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯽ . .


دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 14:51
+3
yagmur
yagmur
مـלּ باید پوشیده باشمـ تا تو دینت را حفظ کنے ؟!

 

مرا ارشاد مے کنند تا تو ارشاد شوے ؟!

 

تو ازدواج نکردے و بـﮧ من گفتے

 

زن گرفتـלּ حماقت است و مـלּ ازدواج نکردمـ و

 

بـﮧ مـלּ گفتے تـُرشیده امـ!!

 

نتوانستمـ بـﮧ استادیومـ بیایمـ،

 

چوלּ تو شعارـهاے آب نکشیده میدادے !!

 

وقتے گفتمـ پوشک بچـﮧ را عوض کن

 

گفتے بچـﮧ مال مادر است و وقتے

 

خواستے طلـاقمـ بدهے

 

گفتے بچـﮧ مالـ پدر است ؟!

 

چــﮧ عادلـانـﮧ !!

دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 00:18
+3
farhad
farhad
جای خالیه تورا با عروسکی پر میکنم
همانند توست..مرا دوست ندارد
احساس ندارد
اما هرچه هست
دل شکستن بلد نیست...

دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 00:03
+4
farhad
farhad


بارالها!کسانی که سهم ته دیگ سیب زمینی مرا کوفت کردند به جریان 220 ولت متصل بفرما...



دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 00:01
+4
yagmur
yagmur

           تا تو نظاره می کنی ، بر چپ و راست ای صنم    


           از نگهت بــه هــر دو سو ، فتنه بپاست ای صنم


           در دل تـو چه حیله است بـــر دگـــران نظر کنی


           جان منی کـه در ره ات ، جمله فـداست ای صنم


           دونــه مپاش بــر رقیب ، دانـــه خــوردلت شوند


           اشک و سرشک من نگو ، مثل دواست ای صنم


           هلهله و شادی مکن ، تا کــــــــــه مرا بسر کنی


           فتنه ی تو به جان من ، عـین عــزاست ای صنم


           آب بـــه آسیاب آن ، جــانـــی جـان من مـریــــز


           قطره ای آب چشم تــــــو ،  دام بلاست ای صنم


           خیز و بـــه شهر بیدلان ، جـلوه چـــو آفتاب کـن


           معرکــــه طلوع تــــو در هــمه جـاست ای صنم


             

2 دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 00:27
+1
yagmur
yagmur
فقط دریا دلش آبی تر از من بود


ومن از دریا،دلم دریا




فقط این را ندانستم




چرا گشتم چنین تنهاتر از تنها




به هر آبی شدم آتش




به هر آتش شدم آبی




به هر آبی شدم ماهی




به هر ماهی شدم دامی




به هر نامحرمی ساقی




به هر ساقی می باقی




وتو این را ندانستی




چرا گشتم چنین تنهاتر از تنها




چرا مهتاب شد سنگ صبورم




چرا بستند پرهای غرورم




چرا آیینه ها را خاک کردند



مرا از رنگ شب سیراب کردند.



دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 14:50
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پدر مسن همراه پسرش در اتوبوس نشسته بودند که کنار آنها یک زوج جوان بود. اتوبوس که حرکت کرد پسر 25ساله رو به پدرش کرد و گفت: ببین پدر درخت ها با ما حرکت میکنند!
زوج جوان کنجکاو شدند که جوان چرا اینطوریه. بعد از مدتی دوباره پسر رو به پدرش کردو گفت: پدر خانه هاهم با ما حرکت میکنند!
زوج جوان بسیار کنجکاو بودند که پسر دست خود را از پنجره بیرون برد و قطره ای باران رو دستش چکید. بعد رو به پدرش کردو گفت: پدر باران روی دست من چکید و پدر لبخندی به او زد!
زوج جوان که دیگر طاقت نداشتند رو به پدر کردندو گفتند: آیا پسر شما تازه بینایی خود را بدست اورده ؟؟؟
پدر گفت نه اون مال فیلماس! !!
پسر من واقعا اسکله :|=))
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 12:50
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ