یافتن پست: #مرده

AmirAli
AmirAli
مرده میره جوراب فروشی میگه جوراب می خوام. فروشنده می گه مردونه؟یا رو دست میده می گه مردونه

دیدگاه  •   •   •  1392/09/11 - 11:59
+5
محمد
محمد
ماهی به اب گفت بی تو میمیرم
اب خواست امتحانش کنه گفت میرم به حرفات فکر کنم
رفت و زود برگشت ام ماهی مرده بود...
هیچوقت با نبودنت کسی رو امتحان نکن
دیدگاه  •   •   •  1392/09/10 - 19:07
+7
AmirAli
AmirAli
تحقیقات نشان داده که فقط ۲۰% مردها عقل دارند !

۸۰% بقیه زن دارند !

دیدگاه  •   •   •  1392/09/9 - 18:06
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
خوبم...باور کنید... اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام... نبودنها را شمرده ام... این روزها که میگذرد خالی ام... خالی از خشم،نفرت،دلتنگی ...و حتی از عشق... خالی ام از احساس...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 21:34
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ماشینه تا شیشه جمع شده... یه نفر اون بغل افتاده پارچه سفید روش کشیدن... یارو داره رد میشه... میگه مرده؟ پ نه پ تصادف خستش کرده خوابیده!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:29
+4
be to che???!!
be to che???!!


چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟ چون معمولا باید در روان درمانی به دوران



کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند!
بعله....{-1-}


دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 18:05
+6
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چرخه زندگی مرد ها,...در بچگی مادر زلیل ...در نوجوانی دوست دختر زلیل...در جوانی زن زلیل....در میانسالی فرزند زلیل... بعد از مرگ زلیل مرده..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/7 - 12:41
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است

 

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است

 

دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار

 

دهقان به سحرگاهان کز خانه بیاید
نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید

 

نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کارست و چه شاید

 

یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
الا همه آبستن و الا همه بیمار

 

دهقان چو درآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان

 

وانگه به تبنگوی کش اندر سپردشان
ورزانکه نگنجند بدو درفشردشان

 

بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان
وز پشت فرو گیرد و برهم نهد انبار

 

آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان

 

رگها ببردشان ستخوانها شکندشان
پشت و سر و پهلوی به هم درشکندشان

 

از بند شبانروزی بیرون نهلدشان
تا خون برود از تنشان پاک به یکبار

 

آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان
جایی فکند دور و نگردد نگرانشان

 

خونشان همه بردارد و بردارد جانشان
وندر فکند باز به زندان گرانشان

 

سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار

 

یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از در زندان

 

چون در نگرد باز به زندانی و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان

 

گل بیند چندان و سمن بیند چندان
چندانکه به گلزار ندیده است و سمن زار
دیدگاه  •   •   •  1392/09/6 - 19:17
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
زنش می گه آره.
مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!





دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 20:12
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یه موقع هایی هست
سیگار جلوت
ویسکی کنارت
اما نه سیگارو میکشی
نه ویسکی می خوری ...
سرتو تکون میدی
لبخندی میزنی
میگی

مرده شور این زندگی رو ببرن!





دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 19:48
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ