یافتن پست: #مرد

alireza
alireza
پبه سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند...
به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند...
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند...
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد...
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی...
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی...
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...
نخند
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:32
+5
alireza
alireza
زن:غذا خوردی ؟
مرد:غذا خوردی ؟
زن:دارم از تو میپرسم
مرد:دارم از تو میپرسم
زن:ادای منو در میاری ؟
مرد:ادای منو درمیاری ؟
زن:بریم خرید ؟
مرد:غذا خوردم :|
.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:19
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تمام این شبها یکی یکی گوسفند های شهرم را شمردم . .
جای من بودی تو هم خوابت نمیبرد . . .

اگر با هر گوسفند چهار گرگ میشمردی. . .!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 19:06
+4
behzad
behzad
يك ژاپني بعد از 15 سال به يك مورچه ياد ميده كه با چوب غذا بخوره بد اون رو مياره تو ميدان تا به مردم نشان بده مردم هم دور تادور ميايستن تا نگاه كنند [!] داشته از اونجا رد مي شده مي بينه همه عقب وايستادن و يك مورچه هم اون وسط هست ميره باپا مورچه رو له ميكنه ميگه اخه مورچه هم ترس داره
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:58
+9
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
بعضیام هستن فک می کنن کین ، نه عموو !
من اسم تورو که می شنوم یه هفته بد شانسی میارم
چه برسه بخوام در موردت حرف بزنم !
23 دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:47
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زنان سرزمین من محکومند به سکوت
و هرگاه من خواستار برابری میزان آزادی زن ومرد شدم
به من انگ فمنیست و بی غیرتی زدن
اگر اینچنین است با شادمانی فریاد میزنم آری بی غیرتم
من آرمانگرا هستم؛
چرا زن سرزمین من باید از لذت پیچیدن باد در موهایش محروم باشد
هر چقدر که من از سرشت این دنیا بهره میبرم تو هم باید ببری
ما کسانی هستیم که پدرمان بنیانگذار آزادی بشر بود
اما پدرمان نقص کننده ی این آزادی است
و سکوت تو وسکوت ماها به این ظلم قدرت میبخشد
در سرزمین من جایی برای قوانین عربی وجود ندارد
خردمند باشیم نه تقلیدگر
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:35
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز مراسم عزاریه روی پیجم ....
کسی نمرده
دلمم نشکسته
بی دلیل بی دلیل
فقط پارچه سیاه زدم کرکره لبامو بستم تا بگم دلم یکم گرفته نمیدونم چرا!!!

.
ولی تشریف بیارین خوشحال میشم شامم میدیم اگه نظر بزارین
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:03
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خدایا یک دقیقه سکوت میکنم
به احترام پیرمردی که در آغوش همسرش
در حسرت نداشتن توان خرید دارویی فوت کرد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 17:13
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
در مرد ها حسي هست كه اسمشو ميذارن"غيرت"وبه همون حس

در خانم ها ميگن"حسادت"امامن به هردوشون ميگم"عشـــــــــــق"

تا عاشــــــــــــق نباشي :نه غيرتي ميشي نه حسود!!


دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 11:06
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.»خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»خداوند او را نوازش کرد و گفت: «فرشته تو، زیباترین و شیرین ‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:11
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ