یافتن پست: #مرد

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تا حالا 742تا گل قالی شمردم
الان اومدم استراحت کنم دوباره برم سر درس خوندن
دیدگاه  •   •   •  1392/09/14 - 15:23
+2
mitra
mitra
دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود..
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند مبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده...
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..
پسره نوشته بود<img src=(" title=":((" /> تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم در خانه تان لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت...«خیلی خیلی دوستت دارم»
دیدگاه  •   •   •  1392/09/14 - 01:16
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
از پشت شیشه می توان خیابان را طور دیگر دید و مردم را با روزنامه پاک کرد!...................
دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 23:22
+7
*elnaz* *
*elnaz* *
مردم دو دسته‌اند، یا گول می‌خورند یا گلوله..........
دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 22:46
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



زن زندگیست.....
و
مرد امنیت....
و چه خوب می شود وقتی
مردی تمامِ مردانگیش را
خرجِ
امنیتِ زندگیش كُند
و چه زیبا می شود وقتی زنی
تمامِ زندگیش را
خرجِ
غرورِ امنیتش كُند.


دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 21:07
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

مورد داشتیم طرف موقع خواب به جای ستاره ، مخاطبای خاصشو میشمرده !


دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 20:45
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
و صدایی که هم اکنون نمی شنوید …
سکوت یک مرد دلتنگ است !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 20:28
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

اعتراف میکنم ۶ سالم که بود با دخترخاله هام نقشه کشیدیم که مزاحم تلفنی بشیم
واسه همین مرغ همسایه رو قرض گرفتیم
زنگ میزدیم خونه مردم، میگفتیم ببخشید مرغ ما با شما کار داره بعد گوشی رو میگرفتیم جلو نوک این مرغه
اینقد دم و پر وبال این مرغه رو میکشیدیم و میزدیم تو سرش که صداش تا آسمون میرفت!
الان روح اون مرغه هرشب میاد به خوابم!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 20:13
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



این آهنگ معروفه هست که جیپسی کینگ خونده ، توش می گه :
آمامیو و فلان ، یک کلمه اش رو هم نمی فهمم چی می گه
اما به خدا راست میگه ، دنیا خیلی نامرده




دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 20:02
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



نیایید بخونید بعد به من فش بدیدا !
دوتا مردشور بودن هر جنازه‌ای میاوردن
شکمشو وا‌ میکردن غذا هاشو میخوردن یه
روز شکم یکیو واز می‌کنن توش ماکارونی‌
بود، مرده شوره به رفیقش میگه من
نمیخوام تو بخور رفیقش میگه چرا توکه
ماکارونی‌ خیلی‌ دوس داشتی!!؟ میگه
نمیخوام دیگه، رفیقشم همشو میخوره. بعد
که تموم می‌شه میگه میدونی چرا نخوردم ؟
رفیقش میگه چرا؟ میگه چون توش مو بود
اونم حالش به هم میخوره همه‌رو بالا
میاره بعد اون یکی‌ شروع می‌کنه به
خوردن، رفیقش میگه نخور کثافت مگه
نمی‌‌گی توش مو بود چندش رفیقش میگه :
دروغ گفتم ! خواستم ماکارونی گرم بشه بعد
بخورم!





دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 19:03
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ