یافتن پست: #مرگ

nanaz
nanaz
در CARLO


تنهایی احساس سردیست که معنای نبودن یا بودن هایی را میدهد که مانند نبودن هستن!!!!
تنهایی درد شدیدیست که تو را تا سر حد مرگ میبرد اما کسی متوجه درد کشیدنت نمیشود!!!
تنهایی اشک های شبانه ای هستند که آرام بخش دل تنگت نمیشوند با اینکه دز بالایی دارند!!!
تنهایی زجه های بلندی هستند که پرده ی گوشت را پاره میکنند اما گوش دیگری شنوای آنها نیست!!
تنهایی سرطانیست که درمانی نداردو با این حال با زجر شیمی درمانی امید واهی میدهند تو را !!
تنهایی درد بی درمانست!!!!!!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:22
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ترسناک ترین جمله در زمان کودکی :وایسا برسیم خونه...

اصلا یه وضعی!!!! ینى تا برسیم خونه ١٠٠ بار آرزوى مرگ میكردیم !!!!

یه بار تو ماشین خودمو زدم به خواب ، وقتى رسیدیم خونه ، بابام یه طورى كه من بشنوم به مادرم گفت ، حیف كه خوابه وگرنه ادبش میكردم حالام عیب نداره فردا صبح كه بالاخره بیدار میشه!!!

نشون به این نشون كه فرداش تا ساعت ٥ عصر تو تخت غلت میزدم ینى من خوابم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 23:11
+5
be to che???!!
be to che???!!




4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 22:41
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن!

بنگر در این فاصله چه کردی ؟!

گرما بخشیدی یا سوزاندی ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 02:58
+3
saman
saman

پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو


 هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو


 از خستگی روز همین خواب پر از راز


 کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو


 دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم


 من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو


 پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم


 ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو


 آزادگی و شیفتگی مرز ندارد


 حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو


 یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟


 دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو


 وقتی همه جا از غزل من سخنی هست


 یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو


 پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟


 تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟




(م.بهمنی)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 17:52
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
فرمودند : بر چهار اصل:
1. دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد، پس آرام شدم؛
2. و دانستم که خدا مرا می‌بیند، پس حیا کردم؛
3. و دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد، پس تلاش کردم؛
4. و دانستم که پایان کارم مرگ است، پس مهیا شدم.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 14:38
+4
saman
saman
در CARLO

بعد از مرگم تکه يخي به شکل صليب بر روي سنگ قبرم بگذاريد تا با اولين طلوع خورشيد آب شود و به­جاي يار برايم گريه کند.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 17:51
+3
saman
saman
در CARLO

دوست دارم زندگي مانند سفري باشد، همسفرم همسري خوب و مهربان باشد، مناظر زيباي جاده خاطرات قشنگ زندگي باشد و اگر قرار است مرگ مقصد ما باشد، دوست دارم که زيبا و با هم باشد...


اما چه سود چند کيلومتري بيشتر نميتونيم بريم، چون کارت سوختمون تموم شد!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 16:59
+2
saman
saman
در CARLO

نگاهم در نگاهت کرد برخورد


خدا مرگت بده حالم بهم خورد!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 16:46
+2
be to che???!!
be to che???!!

پس از كلي دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج كردم…ما همديگرو به حد مرگ دوست داشتيم 

 

سالاي اول زندگيمون خيلي خوب بود…اما چند سال كه گذشت كمبود بچه رو به وضوح حس مي 

 

كرديم…مي دونستيم بچه دار نمي شيم…ولي نمي دونستيم كه مشكل از كدوم يكي از ماست…

 

اولاش نمي خواستيم بدونيم…با خودمون مي گفتيم…عشقمون واسه يه زندگي رويايي كافيه…

 

بچه مي خوايم چي كار؟…در واقع خودمونو گول مي زديم…

 

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بوديم… 




تا اينكه يه روزعلي نشست رو به رومو گفت…اگه مشكل از من باشه …تو چي كار مي كني؟… 


فكر نكردم تا شك كنه كه دوسش ندارم…خيلي سريع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه 

 

چي خط سياه بكشم…علي كه انگار خيالش راحت شده بود يه نفس راحت كشيد و از سر ميز بلند

 

شد و راه افتاد…گفتم:تو چي؟گفت:من؟ 

 

گفتم:آره…اگه مشكل از من باشه…تو چي كار مي كني؟ 


برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شك داري؟…فرصت جواب ندادو گفت:من وجود تو

 

رو با هيچي عوض نمي كنم… 


با لبخندي كه رو صورتم نمايان شد خيالش راحت شد كه من مطمئن شدم اون 


هنوزم منو دوس داره… گفتم:پس فردا مي ريم آزمايشگاه… 


گفت:موافقم…فردا مي ريم… 


و رفتيم…نمي دونم چرا اما دلم مث سير و سركه مي جوشيد…اگه واقعا عيب از من بود چي؟…سر

 

خودمو با كار گرم كردم تا ديگه فرصت فكر كردن به اين حرفارو به خودم ندم… طبق قرارمون صبح

 

رفتيم آزمايشگاه…هم من هم اون…هر دوآزمايش داديم…بهمون گفتن جواب تا يك هفته ديگه

 

حاضره… يه هفته واسمون قد صد سال طول كشيد…اضطرابو مي شد خيلي اسون تو چهره

 

هردومون ديد…بااين حال به همديگه اطمينان مي داديم كه جواب ازمايش واسه هيچ كدوممون مهم

 

نيس… بالاخره اون روز رسيد…علي مث هميشه رفت سر كار و من خودم بايد جواب ازمايشو مي

 

گرفتم…دستام مث بيد مي لرزيد…داخل ازمايشگاه شدم… علي كه اومد خسته بود…اما كنجكاو…

 

ازمپرسيد جوابو گرفتي؟ 

 

كه منم زدم زير گريه…فهميد كه مشكل از منه…اما نمي دونم كه تغيير چهره اش از 


ناراحتي بود…يا از خوشحالي…روزا مي گذشتن و علي روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر مي

 

شد…تا اينكه يه روز كه ديگه صبرم از اين رفتاراش طاق شده بود…بهش گفتم:علي…تو چته؟چرا 

 

اين جوري مي كني…؟ 

 

اونم عقده شو خالي كرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چيه؟…من نمي تونم يه عمر 

 

بي بچه تو يه خونه سر كنم… دهنم خشك شده بود…چشام پراشك…گفتم اما تو خودت گفتي

 

همه جوره منو دوس داري…گفتي حاضري بخاطرم قيد بچه رو بزني…پس چي شد؟ 

 

گفت:آره گفتم…اما اشتباه كردم…الان مي بينم نمي تونم…نمي كشم… 


نخواستم بحثو ادامه بدم…پي يه جاي خلوت مي گشتم تا يه دل سير گريه كنم…و اتاقو انتخاب

 

كردم…من و علي ديگه با هم حرفي نزديم…تا اينكه علي احضاريه اورد برام و گفت مي خوام طلاقت

 

بدم…يا زن بگيرم…نمي تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراين از فردا تو واسه خودت…منم واسه 

 

خودم…دلم شكست…نمي تونستم باور كنم كسي كه يه عمر به حرفاي قشنگش دل خوش كرده

 

بودم…حالا به همه چي پا زده… 

 

ديگه طاقت نياوردم لباسامو پوشيدمو ساكمم بستم…برگه جواب ازمايش هنوز توي جيب مانتوام

 

بود… درش اوردم يه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو كنار گلدون گذاشتم…احضاريه رو

 

برداشتم و ازخونه زدم بيرون…توي نامه نوشت بودم: علي جان…سلام… 

 

اميدوارم پاي حرفت واساده باشي و منو طلاق بدي…چون اگه اين كارو نكني خودم ازت جدا مي

 

شم…مي دوني كه مي تونم…دادگاه اين حقو به من مي ده كه از مردي كه بچه دار نمي شه جدا

 

شم…وقتي جواب ازمايشارو گرفتم و ديدم كه عيب از توئه…باور كن اون قدر برام بي اهميت بود كه

 

حاضر بودم برگه رو همون جاپاره كنم… اما نمي دونم چرا خواستم يه بارديگه عشقت به من ثابت

 

شه… توي دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز 


X
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 00:28
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ