یافتن پست: #مرگ

nahid
nahid
ليلي ، تشنه تر شد

ليلي گفت : امانتي ات زيادي داغ است . زيادي تند است.
خاكستر ليلي هم دارد مي سوزد، امانتي ات را پس مي گيري؟
خدا گفت: خاكسترت را دوست دارم، خاكسترت را پس مي گيرم.
ليلي گفت : كاش مادر مي شدم، مجنون بچه اش را بغل مي كرد.
خدا گفت: مادري بهانه عشق است، بهانه سوختن، تو بي بهانه عاشقي، تو بي بهانه مي سوزي.
ليلي گفت: دلم زندگي مي خواهد ، ساده ، بي تاب، بي تب.
خدا گفت: اما من تب و تابم ، بي من ميميري...
ليلي گفت : پايان قصه ام زيادي غم انگيز است، مرگ من ، مرگ مجنون،
پايان قصه ام را عوض مي كني؟
خدا گفت: پايان قصه ات اشك است. اشك درياست،
دريا تشنگي است و من تشنگي ام، تشنگي و آب. پاياني از اين قشنگ تر بلدي؟
ليلي گريه كرد. ليلي تشنه تر شد.
خدا خنديد.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/2 - 18:28
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
در میان گونه گونه مرگ ها

تلخ تر مرگی ست، [!]گ ها

زان که در هنگامه ی اوج و هبوط

تلخی مرگ ست با شرم سقوط

وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬

-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-

رو به بالا و ز پستی ها رها

خوش ترین مرگی ست، مرگ شعله ها ...

شعر از شفیعی کدکنی
14 دیدگاه  •   •   •  1391/01/2 - 01:15
+9
ali rad
ali rad
با من از مرگ سخن مگو

وقتی سپیده دم

زنی چنین زیبا از موج تو بر می خیز
دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 23:57
+1
ali rad
ali rad
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 23:18
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق
.
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق
.
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق
.
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
.
پیله رنج من ، ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت ، به پروانه نمی آید عشق !
3 دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 02:45
+7
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم
3 دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 02:08
+11
ali rad
ali rad
زندگی که

روی خوش نشان نداد...

مرگ اما

با لبخندی بر لب

در پیاده رو قدم می زند.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 13:13
+2
afsaneh heidari
afsaneh heidari
من چه تنها و غریبم که حتی دل خوشیم مرگه
من که حتی ریشه هامم به کم طاقتی برگه
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 01:20
+5
sahar
sahar
ای عزیز جان من!

من برای مرگ خود یک بهانه می‌خواهم … یک بهانه پوچ عاشقانه می‌خواهم!

از غمی‌که می‌دانی با تو بودنم مرگ است و بی تو بودنم هرگز!

گر بهانه این باشد، من بهانه می‌گیرم …

عاشقانه می‌میرم!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 22:15
+9
reza
reza
چشم هایم را به بیمارستان می برم.

نمی دانم چه مرگشان شده!

هر شب در خواب

جایشان را خیس می کنند...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 20:51
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ