یافتن پست: #منتظر

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوستان اجازه میدن اینجارو بتر[!]م عایا؟
10 دیدگاه  •   •   •  1393/01/9 - 17:05
+3
xroyal54
xroyal54
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور
پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم؟
سالها منتظر سیصدو اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد، خبر رفتن مارا بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم...
Photo: ‎این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور<br />
پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم؟<br />
سالها منتظر سیصدو اندی مرد است<br />
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم<br />
اگر آمد، خبر رفتن مارا بدهید<br />
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم...<br />
<br />
( شعری که [!] بهجت زیر لب زمزمه می کردند. )‎
دیدگاه  •   •   •  1393/01/7 - 14:50
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عریف عشق واقعی..........

عشق یعنی:به خطر انداختن همه چیز.

عشق یعنی:به دست آوردن فرصتی دباره.

عشق یعنی:احساس تعهد بدون احساس به دام افتادن

عشق یعنی:تصمیم گیری با هم.

عشق یعنی:با هم به تساوی رفتار کردن.

عشق یعنی:کسی که تو را باور دارد.

عشق یعنی:کسی که همیشه تو را میخنداند.

عشق یعنی:سهیم شدن در پیروزی وشکست ها.

عشق یعنی :سهیم شدن در بالا وپاین ها.

عشق یعنی:سعی در درک کردن حالات یک دیگر.

عشق یعنی:در عذرخواهی پیش قدم شدن.

عشق یعنی:وقتی که نمیتوانی به کس دیگه ای فکر کنی.

عشق یعنی:جشن گرفتن بدون هیچ مناسبتی.

عشق یعنی:وقتی که تنها گوشه چشمی کافی باشه.

عشق یعنی:صید یک عمر

عشق یعنی:لذت بردن از مناظر.

عشق یعنی:سقوط برای یک دیگر.

عشق یعنی:فراموش کردن زمان وقتی باهم هستید.

عشق یعنی:یک رویا.

عشق یعنی:باهم زیر بارون خیس شدن.

عشق یعنی:اینده خودت رو کنارش ببینی.

عشق یعنی:وقتی لیست خواستگاراتو میندازی دور.

عشق یعنی:وقی از خودت میپرسی اگه هم دیگرو نداشتیم چکار میکردیم؟

عشق یعنی:برات مهم نباشه که تعطیلات کجا میری.مهم این باشه که باکی باشی.

عشق یعنی:وقتی اون افتاب زندگیت.

عشق یعنی:وقتی مریض میشه ازش پرستاری کنی تا حالش خوب بشه.

عشق یعنی:وقتی بهت مگیگه خندیدنت رو دوست داره.

عشق یعنی:داشتن علایق مشترک.

عشق یعنی:چیزی که بعضی وقتا نزدیکتر از اونه که فکر میکنی.

عشق یعنی:بعضی وقتا مجبور بشی تیکه های دل شکسته ات رو برداری وبه راهت ادامه بدی.

عشق یعنی:اشتیاقی اشتین برای باعم بودن.

عشق یعنی:ساختن پل نه دیوار.

عشق یعنی:اولین سالگرد ازدواجتون رئ جشن بگیرین ومنتظر صدوبیست وپنجمیش باشین......
2 دیدگاه  •   •   •  1393/01/4 - 14:56
+3
mary jun
mary jun
                                                                                سخت ترین دو راهی
                      دو راهی بین فراموش کردن و انتظار است !
گاهی کامل فرامش میکنی و بعد میبینی ک باید منتظر می ماندی
        و گاهی آنقدر منتظر میمانی تا وقتی ک میفهمی زود تر از این ها باید فراموش می کردی....
دیدگاه  •   •   •  1393/01/4 - 11:09
+3
mary jun
mary jun
انتظار شش حرف و چهار نقطه
کلمه کوتاهیست اما سالها طول خواهد کشید تا بفهمی یعنی چ ...
         کاش منتظرت نبودم 
                                      کاش میشد گفت:
                                                                        "یادت مرا فراموش   "
دیدگاه  •   •   •  1393/01/4 - 11:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر وقتی بچه بودیم میرفتیم عید دیدنی خونه فامیلامون
آخرش که میخواستیم از اونجا بیاییم منتظر عیدی بودیم
اونام نمیدادن ما هم فکر میکردیم شاید یادشون رفته
مجبور میشدیم دو سه بار بند کفشمونو باز کنیم تا شاید فرجی بشه
دیدگاه  •   •   •  1392/12/29 - 16:21
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

پسر بچه ای یک برگه کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود،دست هایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود؛ صورتحساب
کو تاه کردن چمن باغچه: 5000 تومان،مراقبت از برادر کوچکم: 2000 تومان ،نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم 3000 تومان، بیرون بردن زباله : 1000 تومان.
جمع بدهی شما به من : 11000 تومان.
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش انداخت و چند لحظه خاطراتش را مرور کرد. سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی،هیچ.
بابت تمام شب هایی که به پایت نشستم و دعا کردم،هیچ.
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا بزرگ شوی،هیچ.
بابت غذا،نظافت تو،اسباب بازی هایت،هیچ.
و اگر شما این ها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.
وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند،چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:
" مامان ... دوستت دارم"
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلا به طور کامل پرداخت شده.

دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 21:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شب به گلستان تنها منتظرت بودم...

منتظر بودی که چی بشه؟؟؟

شب!

اونم تنها :|

برو از خدا بترس:)
2 دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 18:53
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
فانتزی من اینه که یه روز صبح ساعت هفت یکی بهم زنگ بزنه بر ندارم گوشی رو بعد بیام تلویزیون رو روشن کنم ببینم داره قرعه کشی میلیاردی رو نشون میده بعد مجریه میگه برنده جایزه میلیاردی گوشی رو برنمیداره یه بار دیگه قرعه کشی میکنیم
تو فانتزیامون هم شانس نداریم
5 دیدگاه  •   •   •  1392/12/27 - 18:15
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﻋﮑﺴﺎﯼ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭﯼ باشیم :

ﻣﻦ ﻭ ﺗﺮﻗﻪ |:

ﻣﻦ ﻭ ﺍﺿﻐﺮ ﺗﺮﻗﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺏ |:

ﻣﻦ ﻭ ﻣﻤﺪ ﺑﻤﺒﯽ |:

ﻣﻦ ﻭ ﺑﺎﺭﻭﺕ |:

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻥ |:

ﻣﻦ ﻭ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺩﻫﻨﻤﮑﯽ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺑﻤﺐ ﮔﺬﺍﺭﯼ |:

ﻣﻦ ﻭ ﻋﺸﻘﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ |:

ﻣﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎم ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ |:

دیدگاه  •   •   •  1392/12/26 - 21:03
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ