یافتن پست: #مهربان

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بخند مهربان بخند
خنده هایت بود که مرا تا اینجا آورد
بخند که خنده هایت را کم دارد این دنیام !!
بخند که خنده هایت را می پرستید چشمام
بخند مهربان !!
بخنـــــد ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/4 - 14:57
+1
AmiR
AmiR
چیزی که پسرها آرزو می کنند دخترها بدانند !10



1.پسرها غیب گو نیستند به آنها واضح و روشن بگویید چه می خواهید.

2.پسرها عروسک خیمه شب بازی شما نیستند ؛ حسادت آنها را مقابل دوستان تان تحریک نکنید.

3.بدترین چیز برای پسرها این است که ببینند دخترها معتاد به سیگارند.

4.پسرها عاشق دخترهایی هستند که ورزشکارند و به اندام شان توجه می کنند.

5.دخترانی که نمی توانند به حققیت گوش کنند پس سئوالی نپرسند.

6.از پسرها انتظار نداشته باشید که هر چه در فیلم های رمانتیک و عاشقانه می بینید را برای شما تکرار کنند.

7.پسری که عاشق شماست ، دوست دارد تنها کسی باشد که با او حرف می زنید.

8.پسرها معمولا مهربانند و دوست دارند برای خوشحال کردن شما تلاش کنند. بهتر است این را بدانید.

9.پسرها هرکاری می کنند تا توجه دختری که دوستش دارند را به خود جذب کنند.

10پسرها از مشاهده آشپزی دخترها به وجد می آیند.
2 دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 23:31
+5
binam
binam
در CARLO
روزهای سختی در زندگی آدم می رسد

که هیچ کسی حتی نمی پرسد:

" خوبی ؟ "

برای چنین روزهای سخت
نیاز به یگانه مهربان دلسوزی داری
...
به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشیو نامش چه زیباست ...
خدا...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/8 - 19:59
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن، صداقت با دروغگو، و مهربانی با سنگدل ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 16:58
+2
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
در CARLO
توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....{-41-}{-41-}{-41-}
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 17:28
+7
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
در عرض این سه سال ، سر تا سر آرزوهای من ، اشکها و اشکهای پنهانی من ،
بازیچه ی خنده ها ، محبتها و پایکوبی های ساختگی بود ....
در عرض این مدت هرگز فرصت اینکه چند دقیقه از ته دل به خاطر سیه
روزی خودم اشک بریزم نداشتم ....
تنها یکبار ، تقریبا شش ماه پیش بود که در کشمکش یک درد جانکاه
صمیمانه خندیدم ... اما ، بخدا ، مادر ، اگر بدانی این خنده تصادفی را
چقدر وحشیانه در لرزش لبانم شکستند ... آخ اگر بدانی ....
آری ، مادر جان شش ماه پیش در همان خانه ای که آشیانه حراج تدریجی
ناموس محتاج من بود ، صاحب فرزندی شدم ...
از چه پدری ؟ از چند پدر؟ اینها را هیچ نمی دانم ... اما آنچه مسلم بود ، خدا
برای نخستین بار بزرگترین نعمتها را – نعمت مادر بودن را به من ارزانی
کرد ...
شبی که دخترم به دنیا آمد تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد .... برای چند
ساعت همه دردها ، در به دریها ، گرفتاریها را فراموش کرده بودم ....
احساس می کردم زنی نجیبم و در خانه ای محقر و آبرومند برای شوهر
مهربانم طفلی زیبا به دنیا آورده ام ... وفردا صبح پدرش از دیدن او ....
ج
آخ مادر چه می گویم ؟! چه می خواهم بگویم ؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 17:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
♦♦♦ چند سخن از زرتشت ♦♦♦


وای به آن روزی که فرومایگان بالا دست و نیکان زیر دست گردند !


وای به آن روزی که گوشتخواری جایگزین گیاهخواری شود !


وای به آن روزی که مهربانی جای خود را به ستم دهد !


وای به آن روزی که ستم کاران تکریم شوند و نیکان تکذیب !!!


وای به آن روزی که خودخواهی جایگزین فداکاری گردد !


♦♦♦ افشین احسن ♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 20:00
+3
HADI
HADI
این روزها دلم بهانه می‌گیرد ! …
برای دلم ، گاهی مادری مهربان میشوم ، دست نوازش بر سرش میکشم میگویم :
« غصه نخور ، میگذرد … »
برای دلم ، گاهی پدر میشوم ، خشمگین می‌گویم :
« بس کن دیگر بزرگ شدی … »
گاهی هم دوستی می‌شوم مهربان ، دستش را میگیرم ، میبرمش به باغ رویا …
دلم از دست من خسته است ! …
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 16:31
+1
d.m
d.m
گاهی که دلم
به اندازهء تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است


مـــ-ن هنــوز تو را دارم
آخرین ویرایش توسط asemanabi در [1391/01/17 - 01:52]
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 01:50
+4
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها !
مهربان، خوب، قشنگ ...
چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید،
با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد !
او مرا می خواند،
او مرا می خواهد،
او همه درد مرا می داند ...
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم،
آن زمان رقص کنان می خندم ...
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند ..
(عاشقشم{-41-})
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 22:48
+14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ