AmiR
چیزی که پسرها آرزو می کنند دخترها بدانند !10
1.پسرها غیب گو نیستند به آنها واضح و روشن بگویید چه می خواهید.
2.پسرها عروسک خیمه شب بازی شما نیستند ؛ حسادت آنها را مقابل دوستان تان تحریک نکنید.
3.بدترین چیز برای پسرها این است که ببینند دخترها معتاد به سیگارند.
4.پسرها عاشق دخترهایی هستند که ورزشکارند و به اندام شان توجه می کنند.
5.دخترانی که نمی توانند به حققیت گوش کنند پس سئوالی نپرسند.
6.از پسرها انتظار نداشته باشید که هر چه در فیلم های رمانتیک و عاشقانه می بینید را برای شما تکرار کنند.
7.پسری که عاشق شماست ، دوست دارد تنها کسی باشد که با او حرف می زنید.
8.پسرها معمولا مهربانند و دوست دارند برای خوشحال کردن شما تلاش کنند. بهتر است این را بدانید.
9.پسرها هرکاری می کنند تا توجه دختری که دوستش دارند را به خود جذب کنند.
10پسرها از مشاهده آشپزی دخترها به وجد می آیند.
shiva joOoOoOn
در عرض این سه سال ، سر تا سر آرزوهای من ، اشکها و اشکهای پنهانی من ،
بازیچه ی خنده ها ، محبتها و پایکوبی های ساختگی بود ....
در عرض این مدت هرگز فرصت اینکه چند دقیقه از ته دل به خاطر سیه
روزی خودم اشک بریزم نداشتم ....
تنها یکبار ، تقریبا شش ماه پیش بود که در کشمکش یک درد جانکاه
صمیمانه خندیدم ... اما ، بخدا ، مادر ، اگر بدانی این خنده تصادفی را
چقدر وحشیانه در لرزش لبانم شکستند ... آخ اگر بدانی ....
آری ، مادر جان شش ماه پیش در همان خانه ای که آشیانه حراج تدریجی
ناموس محتاج من بود ، صاحب فرزندی شدم ...
از چه پدری ؟ از چند پدر؟ اینها را هیچ نمی دانم ... اما آنچه مسلم بود ، خدا
برای نخستین بار بزرگترین نعمتها را – نعمت مادر بودن را به من ارزانی
کرد ...
شبی که دخترم به دنیا آمد تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد .... برای چند
ساعت همه دردها ، در به دریها ، گرفتاریها را فراموش کرده بودم ....
احساس می کردم زنی نجیبم و در خانه ای محقر و آبرومند برای شوهر
مهربانم طفلی زیبا به دنیا آورده ام ... وفردا صبح پدرش از دیدن او ....
ج
آخ مادر چه می گویم ؟! چه می خواهم بگویم ؟!
♥ نگار ♥
♦♦♦ چند سخن از زرتشت ♦♦♦
وای به آن روزی که فرومایگان بالا دست و نیکان زیر دست گردند !
وای به آن روزی که گوشتخواری جایگزین گیاهخواری شود !
وای به آن روزی که مهربانی جای خود را به ستم دهد !
وای به آن روزی که ستم کاران تکریم شوند و نیکان تکذیب !!!
وای به آن روزی که خودخواهی جایگزین فداکاری گردد !
♦♦♦ افشین احسن ♦♦♦
HADI
این روزها دلم بهانه میگیرد ! …
برای دلم ، گاهی مادری مهربان میشوم ، دست نوازش بر سرش میکشم میگویم :
« غصه نخور ، میگذرد … »
برای دلم ، گاهی پدر میشوم ، خشمگین میگویم :
« بس کن دیگر بزرگ شدی … »
گاهی هم دوستی میشوم مهربان ، دستش را میگیرم ، میبرمش به باغ رویا …
دلم از دست من خسته است ! …
d.m
گاهی که دلم
به اندازهء تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریهء ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد
از چهل فصل دست کم یکی که بهار است
مـــ-ن هنــوز تو را دارم
آخرین ویرایش توسط
asemanabi در [1391/01/17 - 01:52]