یافتن پست: #میخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود " اومدیم زیارتت ڪنیم!
دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟
پسر:خب منزل بگم چطوره ؟
دختر:وااااے از دست تو !!
پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ ؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشـﮧ بابا " تو عزیز منے خوب شد؟ آشتے؟
دختر:آشتے " راستے گفتے دلت چے شده؟؟
پسر:دلم!؟ آها از دیشب تا حالا یڪم پیچ میده!!
دختر:واقعا ڪـﮧ!
پسر:خب چیـﮧ ؟ نمیگم مریضم اصلا " خوبـﮧ ؟
دختر:لوووووس!!
پسر:اے بابا ضعیفـﮧ اگـﮧ اینبار قهر ڪنے نازڪش ندارے ها!!
دختر:بازم گفت ایـטּ ڪلمه رو. . .!!
پسر:خب تقصیر خودتـﮧ میدونے اونایے رو ڪـﮧ دوست دارم اذیت میڪنم "
هے نقطه ضعف میدے دستم.
دختر:مـטּ از دست تو چیڪار کنم؟؟
پسر:شڪر خدا . . .! دلم پیچ میخورد چوטּ تو تب و تاب ملاقات تو بودم " لیلے قرטּ 21 مـטּ
دختر:چـﮧ دل قشنگے دارے تو چقد بـﮧ سادگے دلت حسودیم میشـﮧ
پسر:صفاے وجودت خانومم.
دختر:میدونے دلم تنگـﮧ براے اوטּ همـﮧ پیاده روے هاموטּ
براے سرڪ ڪشیدטּ تو مغازه ڪتاب فروشے و ورق زدטּ ڪتابها " براے بوے ڪاغذ
براے شونـﮧ بـﮧ شونـﮧ باهات راه رفتنو دیدטּ نگاه حسرت بار بقیـﮧ " آخـﮧ هیچ زنے مردے مثل مـטּ نداره.
پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگـﮧ " براے دیدטּ آسموטּ تـــو چشماے تـُـ ،
براے بستنیهاے شاتوتے ڪـﮧ با هم میخوردیم
براے خونـﮧ اے ڪـﮧ توے خیال ساختـﮧ بودیم و مـטּ مردش بودم
دختر: یادتـﮧ همیشـﮧ بـﮧ مـטּ میگفتے خاتوטּ ؟
پسر:آره یادمـﮧ آخـﮧ تو منو یاد دخترهاے ابرو ڪموטּ قجرے مینداختے !!
دختر : ولے مـטּ ڪـﮧ بور بودم
پسر : باشـﮧ فرقے نمیڪنـﮧ .
دختر : آخ چـﮧ روزهایے بود دلم براے دستاے مردونت ڪـﮧ تو دستام گره میخورد تنگ شده مجنون مـטּ.
پسر:. . .
دختر:چت شد؟ چرا چیزے نمیگے ؟
پسر:. . .
دختر:نگاه ڪـטּ ببینم. . .!منو نگاه ڪـטּ .
پسر : . . .
دختر : الهے بمیرم چشات چرا نمناڪ شده ؟ الهے فدات بشم .
پسر : خدا نڪنـﮧ ( هق هق گریـﮧ )
دختر:چرا گریه میکنے؟!
پسر:چرا نڪنم؟ هــــآ ؟
دختر: مـטּ دوست ندارم مرد مـטּ گریـﮧ ڪنـﮧ .. جلوے ایـטּ همـﮧ" آدم بخند دیگـﮧ بخند زود باش
پسر:وقتے دستاتو ڪم دارم چطور بخندم ؟ ڪے اشڪامو ڪنار بزنـﮧ ڪـﮧ گریـﮧ نڪنم؟
دختر: اگـﮧ گریـﮧ ڪنے منم گریـﮧ میڪنما
پسر : باشـﮧ ... باشـﮧ .. تسلیم .. ولے نمیتونم بخندم .
دختر : آفریـטּ حالا بگو ببینم ڪادو ولنتایـטּ چے برام خریدے؟!
پسر : تو ڪـﮧ میدونے مـטּ از ایـטּ لوس بازیا خوشم نمیاد ولے امسال برات ڪادوے خوبے آوردم.
دختر : چے ؟ زود باش آب از لب و لوچه ام آویزوטּ شد
پسر : ....
دختر : بآز دوباره ساڪت شدے؟!
پسر : برات ڪادو ( هق هق گریـﮧ ) یڪ دستـﮧ گل گلایر !
یڪ شیشـﮧ گلاب
یڪ بغض طولانے آوردم
تڪ عروس گورستاטּ
5شنبه ها دیگـﮧ خیابونا بدوטּ تو صفایے نداره .
اینجا ڪنار خونـﮧ ے ابدیت میشینم و فاتحـﮧ میخونم
نـﮧ " اشڪ و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ ودلتنگے و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ و دلتنگے و فاتحـﮧ و خاطرات نـﮧ چنداטּ دور
اما نـﮧه ... خاتوטּ مـטּ و تو خیلے وقتـﮧ ڪـﮧ ...
آرام بخواب بانوے ڪوچ ڪرده ے مـטּ ...
دیگـﮧ نگراטּ قرص هاے نخوردم " لباس هاے اُتو نڪشیدم " صورت پف ڪرده ام از بیخوابیم نباش
نگراטּ خیره شدטּ مردم بـﮧ اشڪهاے مـטּ نباش
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگـﮧ بخندم
2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 15:33
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شامپو خریدم روش نوشته:
این محصول را روی سرتان بریزید و موهایتان را بمالید سپس آبکشی کنید!
من میخواستم بریزم تو دهنم قرقره کنم،خدا خیرشون بده آگاهم کردن
دیدگاه  •   •   •  1393/05/5 - 20:09
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یعنی اگه این دخترا 10000 تا رژ داشته باشن
که هر کدوم یه رنگ خاص داشته باشه
بازم تهش 2 -3 تاشو با هم میزنن
تا اون رنگی که میخوان دربیاد....
والااااااااا

Ah
2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/5 - 20:06
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شما هم برای تخمین سردی یا گرمی چایی ای که برای مهمون میبرید
انگشت میزنید توش ؟
یا فقط من اینجوریم !؟
.
1 دیدگاه  •   •   •  1393/05/5 - 19:41
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تکنیک جدید آقایون برای تماشای فوتبال:

مرد: بزن 3 میخوام فوتبال ببینم

زن: دارم سریال می بینم

.
.
.
.
.
.
.
.
.

مرد: جوووون زنه چه خوشگله!!!

زن: بیا فوتبالت رو ببین سریالش تکراریه :))))
دیدگاه  •   •   •  1393/05/5 - 13:59
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
1 دیدگاه  •   •   •  1393/05/5 - 01:48
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
همشـــــــــــــــــــــو میخوووووووووووووووووووووام.................

6 دیدگاه  •   •   •  1393/05/5 - 00:32
+1
عکس های خنده دار و بامزه
من... وقتی از بابام پول تو جیبی میخوام
1 دیدگاه  •   •   •  1393/05/4 - 18:04
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







آنشرلی با موهای قرمز رو یادتونه؟

این اصغرشونه با موهای مشکی...

اصغر در تکرار غریبانه ی روزهایت چه گذشت در کنار دریاچه ی نقره ای!؟






1 دیدگاه  •   •   •  1393/05/4 - 16:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
داداشم میخواست تو یه شرکتی استخدام بشه رفت مصاحبه،فرداش زنگ زدن که بیا...

وقتی رفت یه کاغذ بهش دادن گفتن برو هشت هزار تومن واریز کن بیا...

داداشم خوشحال گفت: بابت مقدمات استخدام؟ :)

مدیره یه نیگا کرد بهش و گفت: نخیر بابت مقدمات خرید یه لنز ذره بین جدید برای درب ورودی که دیروز آدامستو موقع رفتن چسبوندی روش!!! دوربین فیلمتو گرفته الاغ :|

من :|
داداشم :|
دیدگاه  •   •   •  1393/05/4 - 16:50
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ