ronak
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره مینشینم كاش می شد پرواز كنم پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت................... كاش می شد در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم نفرین به بودن وقتی با درد همراه است بغض كهنه ای گلویم را میفشارد به گوشهای پناه میبرم كاش این بار هم كسی اشكهایم را نبیند
nice
1390/11/1 - 22:29