یافتن پست: #نخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



شیرینی نارگیلی

مواد لازم برای شیرینی نارگیلی
آرد گندم یک قاشق غذاخوری
پودر شکر 150گرم
پودر نارگیل 110 گرم
تخم مرغ سه عدد سفیده
پودر پسته یک قاشق غذاخوری
وانیل یک چهارم قاشق چای خوری
همزن برقی، گازفردار
با این مقدار مواد لازم به اندازه 35 عدد از ”‌شیرینی نارگیلی“خواهیم داشت.
یک قاشق غذاخوری پودر پسته (معادل ده گرم)، یک قاشق غذاخوری سرپر آرد گندم (معادل بیست گرم)
یک لیوان پودر شکر حدود هفت قاشق غذاخوری پودر شکر (معادل 150 گرم)، یک و نیم لیوان پودر نارگیل حدود 11 قاشق غذاخوری (معادل 110 گرم)
یک چهارم قاشق چای خوری وانیل، سه عدد سفیده تخم مرغ (با زرده تخم مرغ می‌توان شیرینی گردویی درست کرد)
طرز تهیه شیرینی نارگیلی
سه عدد سفیده تخم مرغ را جدا کرده، با همزن برقی می‌زنیم تا کاملاً کف کرده و از ظرف نریزد. (باید مواظب بود که یک قطره از زرده وارد سفیده نشود که در این صورت نتیجه مطلوب نخواهد بود)
150 گرم پودر شکر را کم کم اضافه کرده به هم زدن ادامه می‌دهیم تا سفیده تخم مرغ کشدار شود. سپس یک قاشق غذاخوری سرپر آرد گندم را اضافه کرده، هم می‌زنیم.
یک چهارم قاشق چای‌خوری وانیل و یک و نیم لیوان پودر نارگیل (110 گرم) را کم کم اضافه کرده، با لیسک یا یک قاشق هم می‌زنیم تا مایه شیرینی آماده شود.
دو عدد کیسه فریزر را داخل یکدیگر گذاشته، مایه شیرینی را درون آن می‌ریزیم سپس نوک کیسه فریزر را با قیچی برش داده، تا آماده ریختن مایه شیرینی شود. البته با کمی مهارت می‌توان مایه شیرینی را با قاشق روی کاغذ روغنی ریخت.
یک کاغذ روغنی ته سینی فر قرار می‌دهیم و روی آن را با کمی روغن چرب می‌کنیم سپس مایه شیرینی را با فاصله در سینی می‌ریزیم (به شکل گرد، بیضی یا قلب) و با یک قاشق آغشته به روغن، روی شیرینی‌ها را صاف می‌کنیم. در نهایت کمی پودر پسته روی شیرینی‌ها می‌ریزیم.
فر را از نیم ساعت قبل با حرارت 160 تا 180 درجه سانتی‌گراد (حرارت متوسط فر) روشن می‌کنیم و سینی را در طبقه بالای فر برای مدت 10 الی 15 دقیقه قرار می‌دهیم تا بوی شیرینی در بیاید و شیرینی‌ها کمی طلایی شوند. بهتر است شیرینی‌ها 5 دقیقه دیگر با حرارت کم در فر بماند تا روی شیرینی‌ها برشته شود سپس سینی را از فر درآورده تا سرد شود بعد شیرین‌ها را از کاغذ جدا کرده و در ظرف پذیرایی می‌چینیم.
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 19:40
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو نخودی باش چیست ؟
ناراحت کننده ترین جمله در بچگی هنگام بازی با بزرگتر از خود …
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:48
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







در آغوشش عطرش را بو نکش !
بوی تنش را به خاطر بسپار ،
عطرش در جایی تکرار خواهد شد
ولی بوی تنش تکرار نخواهد شد!!!






دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:27
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﭼﻨﺪﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﺑﺮﻡ ﺳﻮﯾﯿﺲ ﻧﺒﺎﺷﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑــــــــــﻠﻪ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﮔﻮﻩ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﻑ ﺍﻭﻣﺪﻩ
ﺟﺎﺩﻩ ﺣﺴﻦ ﺍﺑﺎﺩ ﺳﻔﻠﯽ ﻣﺴﺪﻭﺩﻩ
دیدگاه  •   •   •  1393/09/15 - 21:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







هیچــــــــگاه به بــی تو بودن هـــا
عادتـــــــــ نخواهم کرد...!
یا بمـــان یا...
یا ندارد! فقــــط بمــــــــان






دیدگاه  •   •   •  1393/09/6 - 15:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدما همیشه خودشون جایگاهشونو مشخص میکنن
ولی این شک و بی اعتمادی همه چیز  رو نابود میکنه
کاش یکم بهم اعتماد داشته باشیم
5 دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:48
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



با مرگِ هر انسانی
نخستین برف
نخستین بوسه
وَ نخستین دعوا هم می میرند؛
آدم ها نمی میرند
دنیاها در آنها می میرند.
" یوگنی یوفتوشنکو "
3 دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 19:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم ، میخواهم پا جای

پایت بگذارم و مواظبت باشم ، میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …

تو فقط برای منی !نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صحبت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ،

از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها و از اینکه نمیدانم داشتنت رو

عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …

شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی و گفتی زیر لب اشک

شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه !می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم :

یکی بود ، یکی …

بی خیال …

خلاصه اش میشود

"دوستت دارم"






دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 17:12
+2
فریــآכ بــــی صــכآ
فریــآכ بــــی صــכآ
چند شرط واسه خوشگلی دخدرا...
..
..
.
..
..
.
...
.
به نــــــــام خدا..
هیچ شرایطی لازم نیــــــــــس هممون از دَم خوشگلیــــــــــــم....
4 دیدگاه  •   •   •  1393/08/4 - 13:17
+4
-1
sami
sami
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!

دیدگاه  •   •   •  1393/07/26 - 11:08
+5
صفحات: 5 6 7 8 9 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ