♥ نگار ♥
تو تاکسی بودیم یه نفر مونده بود تا پر بشه
بعداز نیم ساعت یه دختره اومد
راننده به شوخی گفت خانم کجایی یه ساعته منظره شماییم
یدفه دختره هل شد گفت ببخشید خواب موندم
ما چارتا که ترکیدیم پاشیدیم به سقف تاکسی
خوده تاکسی هم از خنده روشن نمیشد
والاااااااااااا
♥ نگار ♥
میگویند رضا شاه کبیر کشف حجاب کرد...
اما نمیگویند
رضا شاه به ترکیه سفرکرد که تنهاسفرخارجی او بود...
وقتی آخرشب به اتاق رفت دید دختربسیار زیبایی دراتاق است ....
رضا شاه عصبی شد یک نفر را صدا زد....
پرسید این خانوم در اینجا چه کاری دارد
آن شخص میگوید که این خانم را آتاتورک فرستاده برای خوش گذرانی شما....
رضا شاه از آن خانم تقاضا میکند اتاق را ترک کند....
وقتی از او سوال میشود چرا اجازه ندادند آن دختر در اتاق بماند ایشان پاسخ میدهند
من امشب را با این دختر زیبا میگذارندم
فردا که آتاتورک به ایران آمد چه کسی را برای همخوابگی او بفرستم وقتیکه
تمام زنان و دختران ایرانی ناموس من هستند...
روحش شاد..
♥ نگار ♥
دلم میخواد نصف شب بهش اس بدم بنویسم :هیچى!
اونم از خواب بپره جواب بده :چى هیچى؟
منم تا صبح صدتا جواب بهش بدم
هیچى نیس که جاى خنده هاتو واسم بگیره
هیچى نیس که مثه تو خوشحالم کنه
هیچى نمیتونه مثل تو بهم ارزش زندگى رو بفهمونه..
هیچی نیس ک مث تو واسم مهم باشه
هیچی نمیتونه مث تو لبخند رو لبام بیاره....
و......
هیچکس....
♥ نگار ♥
ی دیوونهــ ای کــ تازهــ از تیمارستان فرار کردهــ بود،با زور وارد خونه ای میشهــ
دستــ و پای زن و شوهری کــ در خونه بودن با طنابــ میبندهــ و چاقو رو میزارهـ زیر گلو زنهــ و
میپرسهــ:اسمتــ چیهــ؟من دوستــ دارم قبل از کشتن قربانی هامــ،اسمشونو بدونمــ.
زنهــ با گریهــ: فاطمهــ ولی بهمــ میگن فاطی.
دیوونهــ:اسمــ ننهــ من فاطی بود،واسهــ همینهــ نمیتونمــ بکشمتــ
ولش میکنهــ و میرهــ سراغ شوهرهــ:اسمــ تو چیهــ پدرسوختهــ
شوهرهــ:من احمدمــ،ولی دوستامــ فاطی صدامــ میکنن....!