یافتن پست: #نکرد

benyamin
benyamin
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما بخوري متوجه خواهی شد اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت باران لعنتی! - این است معنی مادر-
BE EFTEKHARE HAME MADARAA....
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 23:42
+2
Tiam Mohseni
Tiam Mohseni
قبول دارین؟کیلو کیکو آلبالو و آناناس و هلو تو یخچال باشه نمیخورین اما یه رانی که میخری گیر میدی به اون تیکه میوه که تهش مونده؛دلت میخواد با کلید درش بیاری‏!
{-28-}
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 23:35
+4
mah3a
mah3a
نابینا: مگرشرط نکردیم ازگیلاسهای این سبدیکی یکی بخوریم؟

بینا: آری؟!

نابینا:پس توباچه عُذری سه تاسه تامی خوری؟

بینا: توحقیقتا نابینایی؟!

نابینا: مادرزاد.

بینا: چگونه دریافتی من سه تاسه تامی خورم؟!

نابینا: آنگونه که من دوتادوتامی خورم وتوهیچ معترض نمی شوی!
____________
دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 21:48
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
پس چه شد آن مستی؟
همه که می گفتید تو اگر مست شوی
دردهایت
ناله هایت
یک به یک ، از پی هم
خواهند رفت
و نخ سیگارت، بعد مستی
همچو بالیست برای پرواز
آه . این مستی هم
گرهی از گرهم باز نکرد
بال پرواز مرا سیگار هم باز نکرد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 15:22
+7
*vorojak*
*vorojak*
ای بابا چی بگم...!!{-2-}
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 12:41
+5
aB'Bas S
aB'Bas S
در Romantic
من ازت خاطره دارم
چجوری یادت بیارم

ما روزای خوبی داشتیم
همشونو جا گذاشتیم

چند روزه میشه که رفتی
اما انگاری یه ساله
بیشتر از این نمیتونم
بی تو خوشبختی محاله
بی تو خوشبختی محاله

کجاس اون خاطره هامون
چی شد اون حالو هوامون

چقده دل نگرونم
واسه ی آرزوهامون واسه ی آرزوهامون

تو که بی نامو نشونی کجا دنبالت بگردم
چرا من تنها بمونم آخه من کاری نکردم

دیگه طاقتم تمومه کاشکی حالمو بدونی
دارم از نفس میوفتم کاش خودتو برسونی

کجاس اون خاطره هامون
چی شد اون حالو هوامون

چقده دل نگرونم
واسه ی آرزوهامون واسه ی آرزوهامون
آخرین ویرایش توسط abbasv6 در [1390/12/25 - 11:23]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/25 - 11:22
+4
ali rad
ali rad
هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص میدهد...

بکرند...

نابند...

احساساتشان دست نخورده است..

لمس نشده اند،

...... باور نکرده اند،

تحقیر نشده اند..

آری ، هنوز هم هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! پاک اند !

روزی که قرار می شود کنار گوش کودکی لالایی بخوانند ، شرمشان از نام " مادر " نمی شود !

و زیر آغوش همسرشان ، چشمانشان را نخواهند بست که با رویای دیگری سر کنند....!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 23:18
+2
fowkes
fowkes
sin_sin, @ramins, @major و @moricarlo عزیز خوش اومدید
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 23:13
+4
siavash
siavash
یکی از دوستان که مدتی پیش به عنوان مدرس در یکی از دانشگاه ها مشغول به کار شده بود از خاطرات دوران تدریسش نقل میکرد:

سر یکی از کلاس هایم توی دانشگاه ، دختری بود که دو ، سه جلسه اول ،ده دقیقه مانده بود کلاس تموم بشه ، زیپ کوله اش رو میکشید و میگفت :

استاد ! خسته نباشید !!!

البته من هم به شیوه همه استاد های دیگه به درس دادن ادامه میدادم و توجهی نمی کردم!

یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش ! به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم :

خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!

همه کلاس منفجر شدن از خنده ،

نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!

هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/24 - 21:19
+4
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 15:56
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ