یافتن پست: #نگاه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



احساس قشنگ

میدونی قشنگترین احساس چه وقتیه !؟



وقتی برمیگردی ؛ یواشكی به عشقت نگاه كنی ....



می بینی كه اونم داشته بهت نگاه میكرده ... !!!


دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 21:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دوست دارم آنچنان ببوسمت که بگویی : دیوانه



بعد محکم تر ببوسمت بگویی : روانیシ



آنگاه آغوشت را تیمارستانی کنم برای تمامی جنونمシ



دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 21:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بچه خواهرم نشسته داره از اون فیلم خفنای ترسناک میبینه



بهش میگم:



نمیترسی اینارو نگاه میکنی؟



میگه : این ترسا آدمو بزرگ میکنه!







بعد اونوقت من هم سن این بودم وقتی فوتبالیستا میداد



وسط بازی که قطع میشد فک میکردم



الان اونا وسط بازی تو زمین چی کار میکنن؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 19:41
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کوله بار سفرت رفت و نگاهم را برد

نه تو دیگر هستی نه نگاهت

که در ان دلخوشیم سبز شود

سایه می داند که به دنبال نگاهت

همچون ابر سرگردانم

هیچ کس گمشده ام را نشناخت

تابش رایحه ای خبر اورد

کسی در راه است

چشمی از درد و دلم اگاه است

کاش هیچ وفت عشقی متولد نمی شد

که روزی احساس بمیرد
دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 19:38
+5
محمد
محمد
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی...
صبح آن روز حتی نگاهت را نسبت به آن شخص تغییر
نده!!! شاید سحرگاه توبه کرده باشد...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/23 - 12:29
+5
mohsen
mohsen
پسره اومد وسط کلاس تو دانشگاه , داد زدشلوارمو در بيارم ؟همه پسر ها گفتن : دربيـار در بيــار
دخترها همه زير چشمي نگاه مي کردن
.
.
.
.
.
.
.
.
يه دفعه دستشو کرد تو ساکش و شلوار ورزشيشو در اورد !
پسرا : هاهاها :)))
دخترا : ايييييييش دروغگو :|:|:
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 20:07 توسط Mobile
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
داداشم یه تلسکوپ خریده تنها جایی که باهاش نگاه نمیکنه آسمونه !!  از صبح تا شب فقط خونه مردمو دید میزنه کصافط
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 19:11
+3
sahar
sahar

گاهے فقط בلتـ میخواهـב زانو هایتــ را تنگــ בر آغــوش بگیرے ... گوشـﮧ تریـن گوشـﮧ اے کـﮧ مے شناسے بنشینے و فقـط نگاه کنے... چقـבر בلت براے یکــ خیال راحت تنگـــ مے شوב...

دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 15:05
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

صدامو داری
به احترامت هیچوقت حتی ، من
نمینداختم نگامو جایی
رفتی با اینکه میدونستی
تو رو دوست داشتم و رو هیچکی نی اون حسی
که رو تو بود و هست
شاید از اولشم من بودم که نباید میذاشتم رو تو دست
رو همه خوبی هام بستی چطور چشاتو
هیس هیچی نگو فقط ببر صداتو
ببین چه دپرسم ببین چه بی حسم
دیگه من حتی به خودمم نمی رسم
اصلا بی خیال
دیگه گذشت از درد و دل
منو تو هردو تامون شدیم دیگه هر دو ول
یه شب با این ،یه شب با اون
هزار تا کصافط کاری داریم به همرامون
منکه از تو بیشتر بود حاشیم
منکه حتی اگه تو نباشی ام
فقط به تو فک میکنم و تورو میخوام
چیه فک کردی مثل تو لا…ش.یــــم
دیگه خستم از خاطرات موندگارت
بدم میاد از اون نگاهت
برو نمیخوام بر گردی پیشم چون
خوب میدونم که کنارش خوبه حالت
قتی نیستی معاشرت با همه سخته
بگو مست کنار کی میخوابی آخر هفته
ها چیه چپ نگاه میکنی طلب کاری؟
جدیداً در اومدی از فاز طرفداری
دل من ، با دل تو، که یکی نیست
بد بخت قیافتو ببین، ترکیدی
مسیرامون هم از هم جداست ،دیدی
باشه تو خوبی اصلا تو راست میگی
چیه، فک کردی مثل تو هولم
مو بیچاری یکی لم داده تو بغلم
تو که رفتی حرمت یه سری چیزارو
جلو دوستام نگه میداشتی اقلاً
خوتو ببین که چقد فس فسی
منم یه عصبی استرسی
که به همه میپرم چون هیچوقت دوست نداشتم
که ببینم اسم تو میاد کنار اسم کسی
راستی بگو بینم هنوز باهاشی یا
این بد بختم رفت قاطی داداشیا
قاطی همونایی که کردی تو بهشون بدی
همون بیچاره هایی که دورشون زدی
آخه خیانت کردی به من تو چطور
تو اون حالت باید میگرفتم مچتو
برو خوش باش باهاش ولی بدو
که زودگذره این روزای خوش تو
خیالت تخت که واست دل ، تنگ نمیشه
بعد تو به هیچکسی دلگرم نمیشه
چرا نگران منی حالمو میپرسی
حال من، که از این بهتر نمیشه
پس بهتره که ندیم به دوستیمون کشش
تو هم خواهشا دیگه از ما بیرون بکش
چون دیگه مهم نیست بخوای باشی تو با کسی
سریعتر خوشحالم کن، با یه خداحافظی
فوق العادس این اهنگ.منکه از شنیدنش سیر نمیشم


دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 19:43
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


آن روزها که پنجره ام رو به صبح بود


می شد به سایه های نگاه تو دل سپرد



می شد محیط خاطره ها را حساب کرد


می شد خطوط چهره احساس را شمرد!


 



آن روزها که زیر نفسهای آفتاب


خواب از سر لبان شب آلود می پرید



وقتی عبور ثانیه ها سرد سرد بود


من در تو ضرب می شد و آتش می آفرید!


 


مجذور اشتیاق سلامی دوباره بود
جذر بهار و آئینه می شد بلوغ مرگ



می شد برای صورت گل مخرجی نوشت
کسر همیشه ساده نمی شد به دست مرگ!


 



در خشکسال دل به توان می رسید اشک
جمع شب و ستاره جوابش طلوع بود



راهی شدن به سمت صدای رسای عشق
منهای هر بهانه جوابش شروع بود!


 



آن روزهای خوب و شکوفائی و ظهور
آن روزهای رویش و تکثیر و انتشار



آن روزهای چشمه و خورشید و زندگی
آن روزهای آبی و باران و آبشار!


 


 


امشب به نام نامی آن روزهای پاک
ژرفای عشق را به تو تسلیم می کنم



دریای پر تلاطم فریاد خویش را
بر ساحل سکوت تو تقسیم می کنم!


 



در دفتر حساب خود امشب نوشته ام
ای لحظه های من به توان حضور تو



وقتی کتاب فاصله ها بسته می شود
زیباست جمع خواهش من با غرور تو!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 18:52
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ