یافتن پست: #نیست

be to che???!!
be to che???!!

می خواهم عوض شوم ! چرا باید دلتنگ باشم ؟ تو باید دلتنگ شوی


می خواهم آن سیب قرمز بالای درخت باشم


در دورترین نقطه ... دقت کن


رسیدن به من آسان نیست , اگر همتش را نداری


آسیب به درخت نرسان


به همان سیب های کرم خورده روی زمین قانع باش ................!!!


 

دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 01:13
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

[!]ان: این لیگ ایستگاه من نیست/ همین که به جام ‌جهانی رفتیم باید خوشحال باشیم

ادامه در دیدگاه

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 23:00
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
نقاش نیستم عکاس نیستم موسیقی برایم صدای آبشار و گنجشک است از ریاضی حساب انگشت ها را می دانم برای دوست داشتن فیزیک را با برق چشمانی از دور آرزوهایم، کلمات اند پلیور یک عصر زمستانی را خوب می توانم ببافم.............


دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ـ دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که میگی و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه
ـ دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه
ـ دوست یعنی وقت اضافه ؛ یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه
ـ دوست یعنی تنهایی هام رو می سپرم دست تو چون شک ندارم می فهمیش
ـ دوست یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من یه قدم تو ؛ اما بدون شمارش و حساب و کتاب
ـ دوست یعنی من از بودنت مفتخر و سربلندم نه سر به زیر و شرمنده

ادعا نمی کنم که همیشه به یاد دوستانم هستم ولی ادعا می کنم که لحظاتی که به یادشون نیستم هم دوستشون دارم
این تقدیم به شما دوستای گلم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:02
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

در نیست


              راه نیست


شب نیست


                   ماه نیست


نه روز نه افتاب


ما بیرون زمان ایستاده ایم


با دشنه تلخی در گرده هایمان


هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید


که تاریکی به هزار زبان در سخن است


در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای


و نوبت خویش را انتظار می کشیم بی هیچ خنده ای

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:00
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
کاش میشد که کسی می آمد باور تیره ما را می شست

و به ما میفهماند دل ما منزل تاریکی نیست

و اخم بر چهره بسی نا زیباست

بهترین واقعه همان لبخند است

کاش میشد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:53
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
                                                                                                                            دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست

در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم


بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
كسی سر بر نیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
كه ره تاریك و لغزان است
وگر دست محبت سوی كسی یازی
به اكراه آورد دست از بغل بیرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریك
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس كاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیك ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چركین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه می گویی كه بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یكسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسكلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:28
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلام
مرا ببخش
نمی دانم چرا سکوت کرده ام
بیش از اینها مرا ببخش
چرا که مدتهاست که ترسیده ام
در این هجوم وحشی زندگانی ، در میان این درندگان خونخوار
جسمم دریده شد
قلبم پاره پاره شد
و چشم اشک بارم ،خون گریید
مرا ببخش
مرا ببخش ای دلپذیر
جانم به لب رسید
دلپذیر من دگر گلایه ای بر لبم نیست
چرا که تنها جرعه ای آب می خواهم تا زنده بمانم
مرا لمس کن
مرا در دستانت حس کن
مرا در چشمانت لمس کن ، بر روی گونه هایت، در آغوشت
چرا که من در درون تو زندگانی گزیده ام
لانه ام در درون توست
پس خودم را به تو می سپارم
و بیش از هر چیز می خواهم تا محافظم باشی
مرا بپذیری و کنارم باشی
مرا جرعه ای آب ده برای زنده ماندن
تنها همین و بس
دگر حرفی برای گفتن نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:13
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ