![Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani](http://bia2uni.ir/i/avatars/thumbs1/1435129687477132.png)
![](http://bia2uni.ir/themes/arash_new/imgs/status/user_status_8.png)
هیچ کس از قلب شما به شما نزدیکتر و راستگوتر نیست از کسانیکه قلب شما آنها را نمیپذیرد دوری کنید : سقراط.
هیچ کس از قلب شما به شما نزدیکتر و راستگوتر نیست از کسانیکه قلب شما آنها را نمیپذیرد دوری کنید : سقراط.
همیشه بخاطر داشته باشید که دنیا مدیون شما نیست چون از قبل از شما هم وجود داشته است : جان استیل .
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور، ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
آن جا که کار صومعه را جلوه میدهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هس
خوبرویان جفا پیشه وفا نیز کنند
به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند
پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند
صید را پای ببندند و رها نیز کنند
عاشقان را ز بَرِ خویش مران تا بر تو
سر و زَر هر دو فشانند و دعا نیز کنند
گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن
کاین گناهی است که در شهر شما نیز کنند
بوسه ای زان دهن تنگ بده یا بفروش
کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند
تو خطائی بچه ای از تو خطا نیست عجب
کانکه از اهل صوابند خطا نیز کنند
گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست
پادشاهان بغلط یاد گدا نیز کنند
زین گلستان درس دیدار که می خوانیم ما
اینقدر آیینه نتوان شد که حیرانیم ما
عالمی را وحشت ما چون سحر آواره کرد
چین فروش دامن صحرای امکانیم ما
غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد کسی
از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما
هر نفس باید عبث رسوای خود بینی شدن
تا نمی پوشیم چشم از خویش عریانیم ما
در تغافل خانه ابروی او چین می کشیم
عمرها شد نقشبند طاق نسیانیم ما
غم دل با که بگویم که مرا یاری نیست
جز تو ای روح روان، هیچ مددکاری نیست
غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی
که در این بادیه غمزده، غمخواری نیست
راز دل را نتوانم به کسی بگشایم
که در این دیر مغان رازنگهداری نیست
ساقی، از ساغر لبریز می دم بربند
که در این میکده می زده، هوشیاری نیست
درد من، عشق تو و بستر من، بستر مرگ
جز توام هیچ طبیبی و پرستاری نیست
لطف کن، لطف و گذر کن به سر بالینم
که به بیماری من جان تو، بیماری نیست
قلم سرخ کشم بر ورق دفتر خویش
هان که در عشق من و حسن تو، گفتاری نیست