یافتن پست: #همه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عاشق عدد 7 و همه باریکنای 7 پوشم !!

اینا عشقای منن

مخصوصا فرهاد و raul




دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 21:18
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بالاخره یه روز زنگ میزنم چین ،

اون یارو که گوشی رو برداشت گفت 你好

من میگم 陰莖 !

گوشی رو قطع میکنم . بفهمه دنیا دست کیه

ما خر نیستیم که این جنس های بنجلشو بندازه بهمون !





بعععله من یه همچین آدم وطن پرستی هستم!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 20:22
+5
mohsen
mohsen
پسره اومد وسط کلاس تو دانشگاه , داد زدشلوارمو در بيارم ؟همه پسر ها گفتن : دربيـار در بيــار
دخترها همه زير چشمي نگاه مي کردن
.
.
.
.
.
.
.
.
يه دفعه دستشو کرد تو ساکش و شلوار ورزشيشو در اورد !
پسرا : هاهاها :)))
دخترا : ايييييييش دروغگو :|:|:
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 20:07 توسط Mobile
+5
محمد
محمد
این روزا وختی با یکی دست میدی
بعدش باید انگشتاتو بشمری ببینی همه رو پس گرفتی یا نه!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 19:45
+5
mohsen
mohsen
کاش همه میدانستن دل بستن به "کلاغی که دل" دارد، بهتر است از "طاوسی که زیبایی" دارد
دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 19:44 توسط Mobile
+5
محمد
محمد
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﮕﻔﺘﻢ!

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﮑﺮﺩﻡ!


ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻄﺶ ﻫﻢ ﺗﺮﮐﺶ ﻧﮑﺮﺩﻡ!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/22 - 19:43
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آقا تو تبلیغات این خوراکی ها(پفک و بیسکوییت و بستنی و...) همهشون دروغ میگن، فقط ساقه طلایی راس میگه...اصن از این براده های چوب داخل بیسکوییتهاش قششششنگ مشخصه که از ساقه یه درخت خوب درستشون میکنن...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 22:30
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

صدامو داری
به احترامت هیچوقت حتی ، من
نمینداختم نگامو جایی
رفتی با اینکه میدونستی
تو رو دوست داشتم و رو هیچکی نی اون حسی
که رو تو بود و هست
شاید از اولشم من بودم که نباید میذاشتم رو تو دست
رو همه خوبی هام بستی چطور چشاتو
هیس هیچی نگو فقط ببر صداتو
ببین چه دپرسم ببین چه بی حسم
دیگه من حتی به خودمم نمی رسم
اصلا بی خیال
دیگه گذشت از درد و دل
منو تو هردو تامون شدیم دیگه هر دو ول
یه شب با این ،یه شب با اون
هزار تا کصافط کاری داریم به همرامون
منکه از تو بیشتر بود حاشیم
منکه حتی اگه تو نباشی ام
فقط به تو فک میکنم و تورو میخوام
چیه فک کردی مثل تو لا…ش.یــــم
دیگه خستم از خاطرات موندگارت
بدم میاد از اون نگاهت
برو نمیخوام بر گردی پیشم چون
خوب میدونم که کنارش خوبه حالت
قتی نیستی معاشرت با همه سخته
بگو مست کنار کی میخوابی آخر هفته
ها چیه چپ نگاه میکنی طلب کاری؟
جدیداً در اومدی از فاز طرفداری
دل من ، با دل تو، که یکی نیست
بد بخت قیافتو ببین، ترکیدی
مسیرامون هم از هم جداست ،دیدی
باشه تو خوبی اصلا تو راست میگی
چیه، فک کردی مثل تو هولم
مو بیچاری یکی لم داده تو بغلم
تو که رفتی حرمت یه سری چیزارو
جلو دوستام نگه میداشتی اقلاً
خوتو ببین که چقد فس فسی
منم یه عصبی استرسی
که به همه میپرم چون هیچوقت دوست نداشتم
که ببینم اسم تو میاد کنار اسم کسی
راستی بگو بینم هنوز باهاشی یا
این بد بختم رفت قاطی داداشیا
قاطی همونایی که کردی تو بهشون بدی
همون بیچاره هایی که دورشون زدی
آخه خیانت کردی به من تو چطور
تو اون حالت باید میگرفتم مچتو
برو خوش باش باهاش ولی بدو
که زودگذره این روزای خوش تو
خیالت تخت که واست دل ، تنگ نمیشه
بعد تو به هیچکسی دلگرم نمیشه
چرا نگران منی حالمو میپرسی
حال من، که از این بهتر نمیشه
پس بهتره که ندیم به دوستیمون کشش
تو هم خواهشا دیگه از ما بیرون بکش
چون دیگه مهم نیست بخوای باشی تو با کسی
سریعتر خوشحالم کن، با یه خداحافظی
فوق العادس این اهنگ.منکه از شنیدنش سیر نمیشم


دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 19:43
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار 


بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا 


برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر 


کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی 


می خواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می 


دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که 


و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور 


شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه 


روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پ[!].خیال کردم 


می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در 


عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. 


روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم 


که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.متوجه شدم قبل از نهار 


هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی 


که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه 


رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن 


داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.نمی دانم 


تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می 


دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در 


حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش 


لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی 


که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت 


نکردی. موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن


که به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی 


و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من 


در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو 


را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با 


دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت 


هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که 


باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته 


.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید 


شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را 


برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و 



هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی!




دوست و دوستدارت:خدا

دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 18:38
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

عشق چیست؟ جزآنکه زن همدمی باشد برای مرد ومرد تکیه گاهی برای زن؟ یعنی فهم و اجرای این نیم خط آنقدر سخته که همه تنهایند...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 18:12
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ