می گویند که ساکتـــم ! حــکایتمــــان را بــرای هرکه بگویــم باورش نمی شود که ... آن همه عشـــق ... آن همه نیـــاز ... آن همه امیـــد... ولی این همه حســـــرت …

دیدگاه •

•

• 1392/09/7 - 00:19

+6

-1

alireza

حالا که همه سلام میکنن پس سلام ما هم هستیم

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 22:31

+4

-1

♥ نگار ♥

در بوووووووسه

از همه کسایی که تولدمو تبریک گفتن بی نهایت سپاس گزارم
شب ارومی رو براتون ارزو دارم

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 21:47

+5

♥ نگار ♥

در اعترافای باحال

به یکی از دوستام گفتم یه جمله ی فلسفی بگو
گفت:
احمق ترین افراد کسانی هستند که به همه چیز صد درصد اطمینان کامل داشته باشند.
گفتم :مطمئنی؟
گفت :صد در صد!

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 21:36

+6

AmiR

قطعه دوم ترانه
رفتن
بگو بهم فقط بگو به چی دل بستی که این کارو با من کرد
                                                              من که جزء خوشبختی تو چیزی نخواستم چرا چرا این کارو کردی
من که برای تو و بخاطر تو هرکاری کرده بودم عشق من
                                                                    از دارو ندارم گذشتم تا که به تو برسمو تور فقط تور خوشبخت ببینم
چقدر اشگ ریختم که شاید دلت به رهم بیادو چقدر فریاد زدم نرو
                                                  ولی انگار همه ی این تلاشم بی فایده بود عشق من

این قطعه ها بر گرفته از زندگی واقعی است

لطفا نظر یادتون نره

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 21:27

+4

♥ نگار ♥

شعر منوچهری دامغانی درباره پاییز

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است

دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار

دهقان به سحرگاهان کز خانه بیاید
نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید

نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کارست و چه شاید

یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
الا همه آبستن و الا همه بیمار

دهقان چو درآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان

وانگه به تبنگوی کش اندر سپردشان
ورزانکه نگنجند بدو درفشردشان

بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان
وز پشت فرو گیرد و برهم نهد انبار

آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان

رگها ببردشان ستخوانها شکندشان
پشت و سر و پهلوی به هم درشکندشان

از بند شبانروزی بیرون نهلدشان
تا خون برود از تنشان پاک به یکبار

آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان
جایی فکند دور و نگردد نگرانشان

خونشان همه بردارد و بردارد جانشان
وندر فکند باز به زندان گرانشان

سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار

یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از در زندان

چون در نگرد باز به زندانی و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان

گل بیند چندان و سمن بیند چندان
چندانکه به گلزار ندیده است و سمن زار

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 19:17

+4

بهناز جوجو

دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . .

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 16:35

+6

`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆

در CARLO

اونکه میخواست منو بفهمه . . .
نتــــــــــــونست !
اونکه میتــــــــونست بفهمه. . .
نخــــــــــواســـت! !
این شد که "تنهایی" تمـــــــــــام قد منو بلعید

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 13:50

+5

Mohammad Mahdi

چ کسی میگوید:ک گرانی شده است؟دوره ارزانیست!!دل ربودن ارزان!دل شکستن ارزان!دشمنی هاارزان ودروغ ازهمه چیزارزانتر! قیمت عشق چقدرکم شده است! کمترازآب روان...و چ تخفیف بزرگی خورده،قیمت هرانسان

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 11:14

+4

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

در 1عاشقانه و دانلود

بادبادکها را دوست دارم ، آنها همیشه در آسمان میرقصند ، با اینکه همه زندگیشان را به باد داده اند

دیدگاه •

•

• 1392/09/6 - 10:49

+3

یافتن پست: #همه

شعر منوچهری دامغانی درباره پاییز

تفکیک