شاعر سکوت کرد به آخر رسیده بود از قله های عشق به بستر رسیده بود از خود گریخت رفت به هر ﮐس که سر کشید تنها به یک نبودن دیگر رسیده بود برگشت خاطرات خودش را مرور کرد دوران تلخ شاعریش سر رسیده بود هی سعی کرده بود شروعی دوباره را از هر چه بد که بود به بدتر رسیده بود جرأت نداشت باز کند پوچ محض را تنها دویده بود و به یک در رسیده بود تعبیر عکس داد سرانجام مرد را خواب کلاغ که به کبوتر رسیده بود از دشمنان صراحت شمشیر زهر دار از دوستان صداقت خنجر رسیده بود از زن که علت همه ی هیچ مرد بود تنها عذاب و رنج مکرر رسیده بود شاعر هنوز آنور دنیا ادامه داشت هر چند زن به مصرع آخر رسیده بود
صدای زنگ تلفن – دخترک گوشی رو بر میداره
سلام . کیه؟
سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!
نمیشه!
چرا؟
چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!
سکوت
بابایی ما که عمو حسن نداریم!
چرا داریم. الآن پیش مامانه.
ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!
چشم بابا
چند دقیقه بعد
بابا جون گفتم.
خوب چی شد؟
هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور که از پلهها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره دیگه !!؟
خوب عمو حسن چی؟
عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همونتو خوابیده!
استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم مگه شماره ****۰۹۱۷ نیست؟
نه!
ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم
> دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید.
> خودپسندی زنها بزرگترین علت بدبختی ایشان و نابودی خانواده هاست . هیچ چیز به اندازه خودپسندی زنها بنیان خانواده را نابود نکرده است.
هیچکس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه!!!
ولی حداقل من یادش دادم که وقتی شکست ،
لبه ی تیزش دست کسی رو که شکستش نبره...!
محبت را به هیچ چیز تشبیه نتوان کرد زیرا که هیچ چیز دقیق تر و لطیف تر از محبت نیست.