یافتن پست: #هیچ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


6 دیدگاه  •   •   •  1393/05/13 - 21:01
+3
farhad
farhad
دقت کردین یک پاک کن هیچوقت تموم نمیشه

بلکه نصف میشه یا گم میشه یا دزدیده میشه؟

نه جان من دقت کرده بودین ؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/13 - 16:32
+4
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند. 

"دکتر علی شریعتی"
دیدگاه  •   •   •  1393/05/10 - 14:04
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعترف میکنم که تا 14 سالگی فک میکردم زن عموم میشه همون عمه ام :|

چیه خوب ؟؟؟ هیچکی نبود حالیم کنه دیگه .. :/
دیدگاه  •   •   •  1393/05/8 - 21:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



برایم بخند



برایم بخندبرایم که می خندی ...چشم هایت که هیچ ، آسمان هم زیبا می شود !
دیدگاه  •   •   •  1393/05/8 - 20:58
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﺯ ﻣﺰﺍﯾﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩﻥ:
ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﮐﭽﻞ ﻧﻤﯿﺸﯿﻢ
ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺑﺸﻨﻮﯾﻢ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻟﻘﺐ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﻌﻠﻖ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ
ﺍﻭﯾﺰﻭﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺸﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﺪﯾﻢ ...
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﻋﻘﺪﻩ ﻣﻮﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺷﯿﻄﻮﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ
ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﺗﺎ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺎ ﺧﺮﺳﻤﻮﻥ ﺑﺨﻮﺍﺑﯿﻤﻮ ﮐﺴﯽ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﻧﻤﯿﮕﻪ ﺧﺮﺳﻪ ﮔﻨﺪﻩ
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯿﺴﮑﺎﻝ ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ ﻣﺚ ﺑﺨﺘﮏ ﺑﻬﺶ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﯿﻢ ﻭﺷﻤﺎﺭﻩ ﺭﻭ ﺗﺎ ۱۰ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﻪ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﻤﯿﻮﻓﺘﯿﻢ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻖ ﺗﻘﺪﻡ ﺑﺎﻣﺎﺳﺖ
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﺳﺖ ﭘﺮﭼﻢ ﺑﺎﻻﺍﺍﺍ
دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 19:13
+3
mary jun
mary jun
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخند هایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس ک هیچ کس نبود . . .
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره . . .
آری با تو هستم . . . !
با تویی ک از کنارم گذشتی . . .
و حتی یک بار هم نپرسیدی

چرا چشم هایم همیشه بارانی است . . . ! !
دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 16:41
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نمی دونم چه حکمتیه که هم بیکارم ، هم وقت نمی کنم یه هیچ کاری برسم
دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 15:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







عشق قشنگم
من میتوانم تو را حس کنم
میتوانم با بوسه ای و نفسی
تو را در خود امیخته کنم
چنان که روحهایمان یکی شود
وبگوییم
فقط خودم وخودت عشقم
و هیچ طلبکاری وبدهکاری
را در حریم خود راه ندهیم
حتی خدا را
A.S
1393/05/06
(تصویر متحرک)






دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 15:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود " اومدیم زیارتت ڪنیم!
دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟
پسر:خب منزل بگم چطوره ؟
دختر:وااااے از دست تو !!
پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ ؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشـﮧ بابا " تو عزیز منے خوب شد؟ آشتے؟
دختر:آشتے " راستے گفتے دلت چے شده؟؟
پسر:دلم!؟ آها از دیشب تا حالا یڪم پیچ میده!!
دختر:واقعا ڪـﮧ!
پسر:خب چیـﮧ ؟ نمیگم مریضم اصلا " خوبـﮧ ؟
دختر:لوووووس!!
پسر:اے بابا ضعیفـﮧ اگـﮧ اینبار قهر ڪنے نازڪش ندارے ها!!
دختر:بازم گفت ایـטּ ڪلمه رو. . .!!
پسر:خب تقصیر خودتـﮧ میدونے اونایے رو ڪـﮧ دوست دارم اذیت میڪنم "
هے نقطه ضعف میدے دستم.
دختر:مـטּ از دست تو چیڪار کنم؟؟
پسر:شڪر خدا . . .! دلم پیچ میخورد چوטּ تو تب و تاب ملاقات تو بودم " لیلے قرטּ 21 مـטּ
دختر:چـﮧ دل قشنگے دارے تو چقد بـﮧ سادگے دلت حسودیم میشـﮧ
پسر:صفاے وجودت خانومم.
دختر:میدونے دلم تنگـﮧ براے اوטּ همـﮧ پیاده روے هاموטּ
براے سرڪ ڪشیدטּ تو مغازه ڪتاب فروشے و ورق زدטּ ڪتابها " براے بوے ڪاغذ
براے شونـﮧ بـﮧ شونـﮧ باهات راه رفتنو دیدטּ نگاه حسرت بار بقیـﮧ " آخـﮧ هیچ زنے مردے مثل مـטּ نداره.
پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگـﮧ " براے دیدטּ آسموטּ تـــو چشماے تـُـ ،
براے بستنیهاے شاتوتے ڪـﮧ با هم میخوردیم
براے خونـﮧ اے ڪـﮧ توے خیال ساختـﮧ بودیم و مـטּ مردش بودم
دختر: یادتـﮧ همیشـﮧ بـﮧ مـטּ میگفتے خاتوטּ ؟
پسر:آره یادمـﮧ آخـﮧ تو منو یاد دخترهاے ابرو ڪموטּ قجرے مینداختے !!
دختر : ولے مـטּ ڪـﮧ بور بودم
پسر : باشـﮧ فرقے نمیڪنـﮧ .
دختر : آخ چـﮧ روزهایے بود دلم براے دستاے مردونت ڪـﮧ تو دستام گره میخورد تنگ شده مجنون مـטּ.
پسر:. . .
دختر:چت شد؟ چرا چیزے نمیگے ؟
پسر:. . .
دختر:نگاه ڪـטּ ببینم. . .!منو نگاه ڪـטּ .
پسر : . . .
دختر : الهے بمیرم چشات چرا نمناڪ شده ؟ الهے فدات بشم .
پسر : خدا نڪنـﮧ ( هق هق گریـﮧ )
دختر:چرا گریه میکنے؟!
پسر:چرا نڪنم؟ هــــآ ؟
دختر: مـטּ دوست ندارم مرد مـטּ گریـﮧ ڪنـﮧ .. جلوے ایـטּ همـﮧ" آدم بخند دیگـﮧ بخند زود باش
پسر:وقتے دستاتو ڪم دارم چطور بخندم ؟ ڪے اشڪامو ڪنار بزنـﮧ ڪـﮧ گریـﮧ نڪنم؟
دختر: اگـﮧ گریـﮧ ڪنے منم گریـﮧ میڪنما
پسر : باشـﮧ ... باشـﮧ .. تسلیم .. ولے نمیتونم بخندم .
دختر : آفریـטּ حالا بگو ببینم ڪادو ولنتایـטּ چے برام خریدے؟!
پسر : تو ڪـﮧ میدونے مـטּ از ایـטּ لوس بازیا خوشم نمیاد ولے امسال برات ڪادوے خوبے آوردم.
دختر : چے ؟ زود باش آب از لب و لوچه ام آویزوטּ شد
پسر : ....
دختر : بآز دوباره ساڪت شدے؟!
پسر : برات ڪادو ( هق هق گریـﮧ ) یڪ دستـﮧ گل گلایر !
یڪ شیشـﮧ گلاب
یڪ بغض طولانے آوردم
تڪ عروس گورستاטּ
5شنبه ها دیگـﮧ خیابونا بدوטּ تو صفایے نداره .
اینجا ڪنار خونـﮧ ے ابدیت میشینم و فاتحـﮧ میخونم
نـﮧ " اشڪ و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ ودلتنگے و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ و دلتنگے و فاتحـﮧ و خاطرات نـﮧ چنداטּ دور
اما نـﮧه ... خاتوטּ مـטּ و تو خیلے وقتـﮧ ڪـﮧ ...
آرام بخواب بانوے ڪوچ ڪرده ے مـטּ ...
دیگـﮧ نگراטּ قرص هاے نخوردم " لباس هاے اُتو نڪشیدم " صورت پف ڪرده ام از بیخوابیم نباش
نگراטּ خیره شدטּ مردم بـﮧ اشڪهاے مـטּ نباش
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگـﮧ بخندم
2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 15:33
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ